سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

تنهامست بیدار

ثبت شده درتاریخ یکشنبه30اردیبهشت 97بشماره سریال دراست شعرنو

سایت شعرناب  - اینستاگرام

چنان سنگین شده ذهنت نمیدانی چه سرداری

که پنهان میشوی ، ازازدحام کوچه بیزاری

دوایت قاشقی عشق سبک درآرزوهایت

شودتسکین کمی بردردبی درمان وبیماری

نمی یابی  رفیقی درمیان نارفیقانت

تورامرهم شود آرامشی باشدچودلداری

نفس میگیردو حال دلت حتی نمی فهمی

که دردنیای موهومت فقط مانند ابزاری

چنان باید بسوزی درهوای خالی ازعشقت

چوخاری درکویر باد ویرانگر گرفتاری

دگر بگذر ، ندارد عاشقی درمان حال تو

که کارعاشقانه این زمانه عیش وبی عاری

برومیخانه مستی کن، کمی بیخودبشو ازخود

مشین درکنج ویرانه، نباشدبرتوغمخواری

نمی بینی تمام عاشقان آغوش هم خوابند

شدی دیوانه وحیران، توتنها مستِ بیداری

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

Sherenab.com/poet/28/

مارابه رقص آورده اند

ثبت شده درتاریخ جمعه 28اردیبهشت97بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

تندیس سردوبغض من کمتردرآغوشت بگیر

گرچه کنارعشق تو دل کی شود محزون وپیر

خسته شدم ازخستگی دیگرمجوعشق مرا

ازمن گذشته عاشقی ، فصلش برایم گشته دیر

غرقم ! میان ماندن ورفتن دراین بیغوله راه

اما کجا!؟ دردام این رندان چنین گشتم تباه

افسرده گردیدم، پُرم، ازناله های بی صدا

وقتی نباشدمآمنی برعاشقان بی پناه

اکنون گرفته ازدلم ،حال وهوایم فاصله

درشهربی دروازه ام ، پرگشته صدها قافله

مارابه رقص آورده اند، این کولیان پاپتی

عاشق شدن با دردو غم کی میشود بی غایله

s@rv

shereno.com/profile.php?id=5531

چه نویسم!؟

ثبت شده درتاریخ شنبه22اردیبهشت97به شماره سریال درسایت شعرنو وسایت شعر ناب

واینستاگرام

آنچنان بغض ترک خورده فراوان دارم

که فقط حاجت یک مرهم درمان دارم

سینه ام پرشده ازشعروبی وزن وهجا

یک قلم بی هدف وُ واژه ی پنهان دارم

چه نویسم ازبهاری که دلم خون کرده

هوس چشم ترو ریزش باران دارم

حال ما ، عشق دلش یخ زده وسردشده

این همه زخم زبان ازشب هجران دارم

گیج درخودشدم ومظلمه وُ زورو ریا

هرکجا مینگرم فاسق وشیطان دارم

من وُ زندانی این قوم وچنین فاصله ها

کنج پستوی دلم شام غریبان دارم

**==**==**==**

گم شدم

 پشت حصار زردپاییز!

آنجا که صدای خش خش برگها

زیرپاهای تاول زده ی خسته ام

قربانی میشوند

وبادزوزه کشان

درسراشیبی زشت عشق

شلاق میزند برتندیس نحیفم

ماندم درمنجلاب اندیشه های به یغما رفته !

گاه همچون مترسک شکسته ای

درتاریکی آلونکی ازخاطره ها

بانگاهی کورسو

حیران خودرامیجویم

اکنون با قلمی که جامانده

 دردستانی پینه بسته

ورویایی ناپایدار

زیرخروارهاواژه گان نابالغ

حرکت میدهم پژمرده گیهایم!

تاترسیم کنم ذهنی که غرق شده سالها

درگرداب تخیلات زخمی...!

s@rv

shereno.com/profile.php?id=5531

sherenab.com/poet28/

میترسم – طنز تلگرام

ثبت شده تاریخ سه شنبه 18 اردیبهشت 97 بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

من ازاین عشق بی پروا وبی احساس میترسم

تمام ذهن من پُرگشته ازوسواس میترسم

تودرآغوش من هستی ، عشقت دیگری باشد

مگیر دیگر دل و دینم ، زحق الناس میترسم

چنانی خسته شدذهنم، پریشان گشت افکارم

که ازهرعاشق مشت و نمک نشناس میترسم

رهایم کن شده ننگین ، این دامان رنگینت

بپوشان رنگ ورخسارت، که ازخناس میترسم

مزن مطرب دگر سازت، هوایم هست طوفانی

که ازآغوش سردواین چنین رقاص میترسم

**==**==**==**

تلگرامم رفته وشورونوایش بسته شد

عقل وایمانم گرفت ودانشم وارسته شد

بسکه بازوبسته کردیم روزوشب این تلگرام

چون ذلیل وبیکسی ازدست ماهم خسته شد

آنکه اورا بست وآرامش گرفت ازکارخود

نان ماراتخته کردوطاق دل بشکسته شد

بارالله شکر، که باسرعت نبستندتلگرام

آنچه کردندبا دل سودازده آهسته شد

دردمامشکل همین بود،نام ننگ تلگرام

درجهان علم صنعت فکرما برجسته شد

s@rv

shereno.com/profile.php?id=5531


آلوده گشتیم

آسوده رفتم ازدیارتوبدونِ دنگ وفنگ

دانم که این دل میشودبی توهمیشه تنگ تنگ

من درشکست عشق ورسوایی دگردرمانده ام

مانندسربازی نشسته روبه دشمن بی تفنگ

دشت کویری میروم تا غرق رویاها شوم

بااین دل پوسیده ام درکوره راه باپای لنگ

خوشترنباشدمثل من بااین همه افسرده گی

مانندیک دیوانه ام بااشک وخنده منگ منگ

دوزو کلک بانفرت وکینه فراوان دیده ام

دیگرحنای عاشقی خشک وندارد آب ورنگ

هرسوروی غارت شوداندیشه های پاک تو

عشقی نباشد غیردلهایی که گشته همچوسنگ

دنیاگرفتی شوق وآرامش ازانسانهاچرا!؟

آلوده گشتیم روزوشب باحقه ونیرنگ وجنگ

**==**==**==**

خسته هستم خسته  ترازخستگی

گیج ومنگم درخودم

ازچه بایدکردن وابستگی!؟

خسته ام ازشعر ، وزن وقافیه

ازردیف واین هجای بی حجاب

خسته ازنیش قلم !

مینویسد واژه های تلخ وغم

روی بوم تنگ وتاریک دلم

خسته ام ازخط خطی ها

نقش بسته روی برگ دفترم

اما بیقرارم کرده ای تو ای رفیق

تا نویسم بار دیگرمشق شب!

گرچه غرق بیت های خسته ام

باهمه سختی ودردکوره راه

آمدم بااین قلم تا قصه بارانت کنم

بعدازآن غمها به صلابه کشم

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=5531

دردِ من !

ثبت شده درتاریخ سه شنبه11اردیبهشت97 به شماره سریال درسایت شعرنو

واینستاگرام

دردمن شعروغزل نیست!

قصه ی پنهان شب است

که درآن خاطره ها مانده بجا

حالِ آن مست که درکوچه ی تنگ

داغ بدبختی خوددوش کشد

فکرمن بچه ی سرگردانی

که سراسیمه دوان است درتاریکی

یا مرد کهنسال که پنهان کرده چهره ی خویش

تا از راه گدایی برسد لقمه ی نان

چه کند ، کودکش بیماراست !

سفره تهی گشته زهیچ !

راه درمان ودوایش بسته

و زنی سرگردان

شاید که با مردهوس بازنوایی ببرد

دردمن خانه ی بی نوروچراغی

که درآن ولوله ی یک شب شوم ، غوغا بکند

درد من ، آن سگ بیچاره که له له بزند !

تاباقطره ی آب ، لبی خیس کند

درد من ، کوچه ی تاریک پرازخاطره ها

درد من ، درد نگون بختی این حادثه ها

وای برآنکه دلش چون سنگ است

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=5531

آهسته میروم

ثبت شده درتاریخ سه شنبه 11اردیبهشت 97به شماره سریال درسایت شعرنو

واینستا گرام  

کم کم تمام شدفکرسرودن برای من

چون خسته ام زشعرونباشددوای من

آهسته میروم به کناری که گم شوم

تاکم شود میان شما قصه های من

ذهنم پَکَرشده دگر، ازشوروحال شعر

هرروزوشب گذشت ونشداوشفای من

بامهرتان همیشه تهی گشته ام زغم

دانم که بدنگویید چنین ازجفای من

امروزشعرآخرم به تصویرکشیده ام

شاگردمکتبم، نشودشعرعصای من

بستم دوباره دفترم  تا فصل دیگری

آرام میشودغزل، دگرازنوای من

رفتم ولی همیشه دلم پیشتان گروُ

بااین قلم که نشسته کنج سرای من

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=5531

خلقت نیست جاودانه!

ثبت شده درتاریخ یکشنبه9اردیبهشت 97 به شماره سریاب درسایت شعرنو

روزی که بردوش میبرند مرا

به تماشابنشین وُ معصومیتم بنگر

که چگونه

غرورم بُردباری کرد درناملایمات!

هرچندمیخواستند خم کنند کمرِ اقتدارم !

اما ایستادم ، تا به نمایش بگذارم

مردانگی پاهایی که لنگ میزد

چشمانی سوسو کنان

دلی پرخون ازاین طماعانِ مال وُ منال

ودستانی که درجیبم بود

تا نبینندناتوانی اش

اما ذهنم ...!

هرگزنشد بازیچه ی احساس

پس آن روز آرام بنشین کنارم

بگوغسلم دهندبایک پیاله شراب دبش

فریب زاریهای متظاهرمخور

همان ویرانگران دیروزند!

که بیزارم ازهجوم اشکهای دروغینشان

پس پرسه بزن ، بخند، آواز بخوان

بگذار آرام باشم درحوالی خلوتم

باوربدار، خلقت نیست جاودانه!

آنها نمیدانند ، تومیدانی ...!

**==**==**==**==**

تودرآغوش من خوابی ولی من غصه بارونم

که ازحال خراب خودهمیشه گیج وحیرونم

فقط دلواپسی واضطراب سرمیکنم هرشب

گرفته بغض سنگینی ازعشق توگریبونم

صدای هق هقِ دردم پریشون کرده احوالم

اگررفتی تو هم، دیگرنباشه راه درمونم

بمون پیشم بخون آن نغمه های دلبرانگیزت

که آرامش بگیره این دل سردو پریشونم

کجادانی چنین درغربت تنهای خودماندم

نباشی مثل زندونی اسیروکتج زندونم

بیابازی مکن باخنده های تلخ وشیرینم

نثارت میکنم آغوش گرم تو تن وجونم

عجب آشفته بازاری شده این سرنوشت من

که سردرگم شدم ، دیوونه یا عاقل نمیدونم

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=5531

 

بادبانی نیست

ثبت شده درتاریخ شنبه 8 اردیبهشت 97 به شماره سریال درسایت شعرنو

مراآرامتر بگذارقلم ، تاب وُ توانی نیست

بغیراز شعرها دیگر برایم همزبانی نیست

چراتلخ میکنی باواژه های دبش کامم را

گمان بردی میان بیت های آن خزانی نیست

پرستوی خیالم کوچ کرده رفته ازپیشم

غزل هم پیر شد مانند ایام جوانی نیست

مگیر آرامش ذهنم ، که غم بارد نیش تو

مگوازآبی دریا که دیگر آسمانی نیست

بروغمها پنهان کن که دشمن درکمین باشد

تورسوا میشوی آخر ، دگر جای نهانی نیست

دراین دریای طوفانی، دوباره غرق میگردی

نمیدانی که این قایق شکسته بادبانی نیست

**==**==**==**

ببین کلاف گیسویم

سیاه ودلگیراست!

نگاه خسته ی چشمان

چواسب بی سوار پژمرده

میان راه مانده!

دوپای قفل دردل کفش

ولی توان رفتن نیست

دلی پرازشِکوه

ازبهارآزادی

درون سینه جامانده

شکسته تندیسم

دگرعیان گشته !

بخوان برای دلم، دوباره آوازی

نه شادکه غارت شد ، تمام شادیها

دراین حوالی آشفته

دلم هوای رقص غم دارد!

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=5532

 

انتظارسایه !

ثبت شده درتاریخ پنجشنبه6اردیبهشت97باشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام karimloghmani

بازهم ازدحام وبلوا درحصاردل

نشسته سوت کورِ

هرچنددرمان نمیشود

این دیوِ بی علاج

سراسیمه میدوم

درپیچ وخم مجهول کوچه ها

باکولبارپراززخمهای چرکین دل

تا به زانودرآورم قامت استواردرد!

شاید دوباره ای شود

پرواز کنم درباغ خاطرات گذشته ام

که چون سروقامتان

میسوخت تنم زیرتشعشع سوزان آفتاب

تاسایه بان شوم برگلهای نو رس

امروزشکوفاشدند همه

ومن درخیال خود

انتظارسایه ای تا سایه بان شودمرا!

**==**==**

من به دارغم گرفتارم که چون سلطان شدم

دربه درگشتم چرا!؟ چون ساکن تهران شدم

آنچنان بی مُخ ولی مغروروخودخواهم هنوز

چون کچل کردم شبیه کله ی زیدان شوم

خواب دیدم با زلیخا جان خود درباغ گل

اوزلیخای من وُ من یوسف کنعان شدم

ای عجب دیوانگی هم عالمی دارد که من

خُل شدم بافکرخود چون درد بی درمان شدم

ناگهان مادررسید با لنگه کفشی دردو دست

من فراری گشتم ودرزیرمیزپنهان شدم

بی مروت مثل ساطوراو نشاندفرق سرم

آنچنان نالیدم و از درد و غم گریان شدم

عاقبت بایک قلم کارم شده شاعرشدن

چرت وپرتی مینویسم با کامنت خندان شدم

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

برای اوشفاعت کن

ثبت شده درتاریخ دوشنبه 3 اردیبهشت 97 بشماره سریال درسایت شعرنو

زنی امشب کناردرنشسته قصه میبافد

برای سینه ی تنگش کلاف غصه میبافد

زمستانی شده حالش همیشه ابرغم دارد

فقط سیلاب ویرانگر به روی گونه کم دارد

دوچشمش آسمان اما نمی بیند شب تارش

نباشدعاشقی دلبسته براین حال غم دارش

دگرپرچین احساسش درون دل ترک خورده

کجاداند دراین دنیای نامردی کلک خورده

درون خودخزیده دورازاین دنیای نامرهم

به هردردی گرفتاراست وجوداوشده پرغم

بیاای زندگی بس کن،برای اوشفاعت کن

نه برحال پریشانش توبنشین وقضاوت کن

**==**==**==**

هوای ابری ، دوباره بارون

دوباره چشمی ، که خیسه خیسه

صدای غصه، ازچک چکِ ناودون

خمودوخسته ، کنج خیابون

کنارحالم، یک دل پرخون

نگاه سردم

خیره نشسته ، گوشه ی ایوون

دوعاق مست ، دستا باهم قفل

شدن هم آغوش

منم که تنها، دلی شکسته

نه شوروحالی

یخ زده دستم، به زیر بارون

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=3351