سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

انتظارسایه !

ثبت شده درتاریخ پنجشنبه6اردیبهشت97باشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام karimloghmani

بازهم ازدحام وبلوا درحصاردل

نشسته سوت کورِ

هرچنددرمان نمیشود

این دیوِ بی علاج

سراسیمه میدوم

درپیچ وخم مجهول کوچه ها

باکولبارپراززخمهای چرکین دل

تا به زانودرآورم قامت استواردرد!

شاید دوباره ای شود

پرواز کنم درباغ خاطرات گذشته ام

که چون سروقامتان

میسوخت تنم زیرتشعشع سوزان آفتاب

تاسایه بان شوم برگلهای نو رس

امروزشکوفاشدند همه

ومن درخیال خود

انتظارسایه ای تا سایه بان شودمرا!

**==**==**

من به دارغم گرفتارم که چون سلطان شدم

دربه درگشتم چرا!؟ چون ساکن تهران شدم

آنچنان بی مُخ ولی مغروروخودخواهم هنوز

چون کچل کردم شبیه کله ی زیدان شوم

خواب دیدم با زلیخا جان خود درباغ گل

اوزلیخای من وُ من یوسف کنعان شدم

ای عجب دیوانگی هم عالمی دارد که من

خُل شدم بافکرخود چون درد بی درمان شدم

ناگهان مادررسید با لنگه کفشی دردو دست

من فراری گشتم ودرزیرمیزپنهان شدم

بی مروت مثل ساطوراو نشاندفرق سرم

آنچنان نالیدم و از درد و غم گریان شدم

عاقبت بایک قلم کارم شده شاعرشدن

چرت وپرتی مینویسم با کامنت خندان شدم

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد