سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

خلقت نیست جاودانه!

ثبت شده درتاریخ یکشنبه9اردیبهشت 97 به شماره سریاب درسایت شعرنو

روزی که بردوش میبرند مرا

به تماشابنشین وُ معصومیتم بنگر

که چگونه

غرورم بُردباری کرد درناملایمات!

هرچندمیخواستند خم کنند کمرِ اقتدارم !

اما ایستادم ، تا به نمایش بگذارم

مردانگی پاهایی که لنگ میزد

چشمانی سوسو کنان

دلی پرخون ازاین طماعانِ مال وُ منال

ودستانی که درجیبم بود

تا نبینندناتوانی اش

اما ذهنم ...!

هرگزنشد بازیچه ی احساس

پس آن روز آرام بنشین کنارم

بگوغسلم دهندبایک پیاله شراب دبش

فریب زاریهای متظاهرمخور

همان ویرانگران دیروزند!

که بیزارم ازهجوم اشکهای دروغینشان

پس پرسه بزن ، بخند، آواز بخوان

بگذار آرام باشم درحوالی خلوتم

باوربدار، خلقت نیست جاودانه!

آنها نمیدانند ، تومیدانی ...!

**==**==**==**==**

تودرآغوش من خوابی ولی من غصه بارونم

که ازحال خراب خودهمیشه گیج وحیرونم

فقط دلواپسی واضطراب سرمیکنم هرشب

گرفته بغض سنگینی ازعشق توگریبونم

صدای هق هقِ دردم پریشون کرده احوالم

اگررفتی تو هم، دیگرنباشه راه درمونم

بمون پیشم بخون آن نغمه های دلبرانگیزت

که آرامش بگیره این دل سردو پریشونم

کجادانی چنین درغربت تنهای خودماندم

نباشی مثل زندونی اسیروکتج زندونم

بیابازی مکن باخنده های تلخ وشیرینم

نثارت میکنم آغوش گرم تو تن وجونم

عجب آشفته بازاری شده این سرنوشت من

که سردرگم شدم ، دیوونه یا عاقل نمیدونم

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=5531

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد