ثبت شده درتاریخ سه شنبه11اردیبهشت97 به شماره سریال درسایت شعرنو
واینستاگرام
دردمن شعروغزل نیست!
قصه ی پنهان شب است
که درآن خاطره ها مانده بجا
حالِ آن مست که درکوچه ی تنگ
داغ بدبختی خوددوش کشد
فکرمن بچه ی سرگردانی
که سراسیمه دوان است درتاریکی
یا مرد کهنسال که پنهان کرده چهره ی خویش
تا از راه گدایی برسد لقمه ی نان
چه کند ، کودکش بیماراست !
سفره تهی گشته زهیچ !
راه درمان ودوایش بسته
و زنی سرگردان
شاید که با مردهوس بازنوایی ببرد
دردمن خانه ی بی نوروچراغی
که درآن ولوله ی یک شب شوم ، غوغا بکند
درد من ، آن سگ بیچاره که له له بزند !
تاباقطره ی آب ، لبی خیس کند
درد من ، کوچه ی تاریک پرازخاطره ها
درد من ، درد نگون بختی این حادثه ها
وای برآنکه دلش چون سنگ است
s@rv
Shereno.com/profile.php?id=5531