سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

فاصله ها

ثبت شده درتاریخ پنجشنبه30 خرداد97به شماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

مانده ام دردل شب رفته دگر قافله ها

خسته ازراه دراز هستم واین فاصله ها

همه آبستن غم ، غصه عیان گشته چنان

شهرماتم زده پُرگشته ازاین حامله ها

کوچه ها هلهله ازدردوپریشانی حال

وقت زاییدن غم آمده وغصه ی کال

عاشقان مضطرب وقابله هاگم شده اند

روزروشن شده مانندشب وُ روبه زوال

مثل آغوش تبِ شوم وزمستانی وسرد

یاخزانی که شده برگ درختان همه زرد

گشته ماتمکده این شهرِ پُرازخاطره ها

همه جا ساکت وخاموش وشکوفاشده درد

**==**==**==**

بی تو سرگردانم

درحجم زمان!

آسمانم تاریک

جاده هموارودراز

مثل افکارِ بارانیِ من

موج برپیکره ام میکوبد

تا عمق تن حادثه ها غرق شوم

اما میشکافم سیلاب

میخروشم چون باد

به تو نزدیک شوم !

غرق گردم درتو

پایان برسد خسته گی ام

ودرقامت آغوش تو مدفون گردم

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=5531

 

کسی اورا نمی بوید

ثبت شده درتاریخ جمعه25 خرداد97 به شماره سریال درسایت شعر نو

سایت شعرناب - اینستا گرام

هیاهودارد امشب دل نمیدانم چه میگوید

دراین آشفته بازارش به دنبال چه میجوید

نه عاشق پیشه میباشد نه آوای هوس خواند

که میداند برای او دگر عشقی نمی روید

دگر ازباورش رفته که روزی بودو شیدایی

دراین دنیای رنگینش ندید شادی وزیبایی

کسی این غصه ها ازدامن شورش نمیشوید

به آخر آمد این قصه ، نصیبش گشته تنهایی

چنان پژمرده افکارش  غم دنیا به سردارد

لباس کهنه ی عشقش همیشه او به بردارد

بسان خارحشکیده کسی اورا نمی بوید

هوای کوچ ازاین غربت، فقط عزم سفردارد

s@rv

shereno.con/profile.php?id=5531

sherenab.com/poet/28/


شادمان که گل پسرم

ثبت شده درتاریخ چهارشنبه23خرداد97 بشماره سریال درسایت شعر نو

بگوچگونه چکاندند مرا چنین پکرم

که رفته ام درون خود، نباشدم خبرم

نه مثل قوی سپیدم که پرکشم همه جا

قفس گرفته توانم ، شکسته بال وپرم

نگاه به حال دلم کن، میان شعروغزل

ببین چگونه واژه واژه خون شده جگرم

چه سازو دهل بود ونشاط زمان زاییدن

همه هوار کشیدند وشادمان که گل پسرم

یکی پیاله بدست ویکی مست وبی خبر

کسی ندید هق هق دردم چه آمده بسرم

دلم گرفت که پیر شدم زمان کودکی ام

نشسته حسرت واندوه به روی شاخ وبرم

**==**==**==**==**

با من قدم بزن

دراین خرابه های شام

کنارپرچین خشکیده ی آرزوهایم

که به اسارت گرفته اند ذهنم

تا به حراج گزارند

احساس عشق درونم

وبه دارآویزندکوله بار اندیشه هایم

بمان تا فراری شوند غارتگران عشق

ومن دوباره نقاشی کنم

مچاله های افکارم

بر برگ برگِ جا مانده ازفاسقان

s@rv

Hsereno.com/perofile.php?id=5531

 

 

مسکین

ثبت شده درتاریخ چهارشنبه16خرداد97بشماره سریال درسایت شعر نو

اینستاگرام

ندارم نای رقصیدن ، مزن برتارغمگینم

نباشدنغمه های تو، دوای دردوتسکینم

که ازنامردمی ها اینچنین درخودپلاسیدم

چنان آبستن دردی شدم ازحال چرکنیم

شب وروزم هم آغوشی برای زندگی کردن

اجاره داده ام اکنون ، تمام جسم ننگینم

کجا بینند درون من ، نگاه شهوت آلودان

که لذت میبرند ازصورت و تندیس رنگینم

مزن برساز،بزن برسر،شکم خالی ،رُخم آذین

ولیکن اشک غم باشد، همیشه نقش آستینم

محاکم میبرندفحشا، برای جرم سنگینش

جزای فقروبدبختی دهم، زیرا که مسکینم

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

من به آخر میرسم

ثبت شده درتاریخ یکشنبه 14خرداد97بشماره سریال درسایت شعر نو

سایتهای شعر ناب  - اینستا گرام

دامن آلوده شدم ، دیگرتومغلوبم مکن

بیقرارم آمدم سویت، تومخروبم مکن

عفت ازجسمم گرفته، روزگارِنابکار

مثل یک هرجایی وبدکاره منصوبم مکن

نام من انگشت نمای کوچه بازارم شده

روسپی نامم گذارند، رنج وآزارم شده

سفره ی خالی مرا تا اوج بد نامی کشید

حرمت وعزت ندارم ،دردوغم بارم شده

یک نفرعاشق نبود،آرامش جانم شود

درکنارسفره ام ، هم لقمه ی نانم شود

هرکه آمدبا هوسهای دلِ شهوانی اش

لذت ازعمرم گرفته تاکه پایانم شود

دردیارفاسقان پژمرده چون خارو خسم

عصمت وعزت به یغما رفته کال ونارسم

گرنباشی مرهمم این دردو غم چرکین شود

ننگ ورسوایی بماند، من به آخر میرسم

s@rv

shereno.com/perofile.php?id=5531

کوچ میخواهم

ثبت شده درتاریخ جمعه 11خرداد97بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستا گرام

آنچنان قاب کجی تکیه به دیوار شدم

مثل آغوش تنی خسته که افسارشدم

همچویک خارمغیلان به دامان کویر

آلت باد خزان گشته گرفتارشدم

کوچ میخواهم ورفتن غربتِ دورودراز

بس که چون عقربه ی ساعت وتکرارشدم

منگ ودیوانه فقط دورخودم میچرخم

مثل نیش قلمی برسرپرگارشدم

دردیاری که درآن نیست دگر عشق ووفا

این همه ظلم وستم دیدم وبیزار شدم

میروم تا که نبینم ، غم این هیبتِ درد

گرچه همچون دگران ، ماندم واجبارشدم

**==**==**==

زیرآبشارپریشانی

خسته گی ام خیس مانده هنوز

کاش آویزان میکردم روی بندِ رخت

تا چون قطره چکان

چکه چکه نقش بندد برزمین

همچون کویرِ بی امواج

ازانتها خشک میشد تمام من

یکبارهمراه باد

پروازمیکردم بربلندایِ کهکشان

نظاره کنم بلوغ نابالغ زمین

که نفس نفس میزند

تا درامان بماندازاین زلزله ی شوم

که مشوش کرده بسترمفلوکش

لحظه لحظه

s@rv

shereno.com/profile.php?id=5531