سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

ریشه ام خشکیده

ثبت شده درتاریخ جمعه 29تیرماه 97 درسایت شعرنو

اینستاگرام

ازدلت حرفی مزن دل مرده ام کردی دگر

مثل مجنونها شدم با غصه وغمها، پکر

پاک کن این خاطرات کهنه ام ازقلب خود

گریه هم حتی برایت گشته پوچ وبی اثر

با دعایت روز وشبهایم به آخر میبرم

باورم کن این دل سودازده شدخون جگر

ناله وزاری چه حاصل پای عشق مرده ات

من که میدانم دراین باغم نمی زایدثمر

گرچه آغوشم تهی ازعشق وشیدایی نبود

لحظه ای حتی نکردی برپریشان دل نظر

چون درخت بی ثمر افتاده ام درگوشه ای

ریشه ام خشکیده با این تیغ بران تبر

**==**==**==**

شبها

داستان نیمه تمام نقال

درقهوه خانه ی شهر

میان دودسیگاروهیاهوی دیوانگان

غل غل قلیانها

استکانهای کمر باریک چای

با میزهای پوسیده ودودگرفته هستم

که نقل میکند

قریاد دروغین آزادگی ام

درتخیلات پوچ وبرباد رفته!

ومستانی که سوک دیوار

بامغزهای حیض وترک خورده

به تمسخر میگیرند باپوزخند

کهنه افسانه ی قرتوت  راوی !

غافل آن گوشه

منی که سردرگریبان خمیده ام

همان قصه ی تلخ نقالم !

ونمی فهمدهیچ کس

پژواکِ خاموشی ام

s@rv

shereno.com/profile.php?id=5531

 

میان یک قابم

ثبت شده درتاریخ یکشنبه 24تیرماه 97 بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

تمام من رها شده امشب، درون گردابم

چوقایق گم گشته ای شدم ، که میدهدتابم

چنان نگاه خسته ی چشمان،گرفته حالم را

شدم اسیرذهن پریشان، نمی بردخوابم

یکی نیامدو گویدکه ،،هی،، چراتوحیرانی

کجا دراین زمانه بدانند ، چگونه غرقابم

توبرجنون من چه بخندی ، مگرنمیدانی

که دردرون خودگره خوردم ،همیشه بیتابم

دوباره نخ نما شده حالم،ازاینکه تکرارم

شبیه عکس کهنه وپاره ، میان یک قابم

**==**==**==**

میترسم ازعبوربی تو بودنها

ازسکوت تنهایی و اطاق

نگاه خاموش ترکهای دیوار

ازثانیه های مرده دردل ساعت

وناله های دلخراش دریچه ی بسته

که پشت شیشه های کبودش

بازی میدهد مرا !

تا نظاره گر نباشم آمدنت

ازپیچ وخم کوچه باغهای امید

خسته ام !

ازقدم زدنهای تکراری همراه سایه ام

گاه تکیه میدهم به دری

که انتظار میکشد دق الباب تورا

وچشم برپریشانی من دارد

بیا بازکن دوباره

پنجره ی مسدود دلت

ورهایم کن ازدل مردگی

s@rv

shereno.com/perofile.php?id=5531

 

 

 

مات ومبهوتم

ثبت شده درتاریخ سه شنبه 19تیرماه 97 به شماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

خسته ام مانند آن اسبی که بارش بیش است

مثل آن بازیکنی گشتم ، همیشه کیش است

خسته ام ، ذهنم کدرازروزگارم خسته تر

کو، کجا درمان شوداکنون که حالم ریش است

مات ومبهوتم ازاین دنیا ، نمیدانم چرا

زندگی همسانِ گرگی درلباس میش است

بی تفاوت گم شدیم درعشق بی فردای خود

روزدیگر میرسد ، اما بسان پیش است

برلبم سیگار میسوزد، درون دل ، خودم

آنچه برما آمده ، ازاشتیاق خویش است

عشق با اندیشه ی مارا به یغما برده اند

ساقی سرکش بنوشانم که زخمم بیش است

s@rv

shereno.com/perofile.php?id=5531

عشق مرده چه بفهمد

ثبت شده درتاریخ جمعه 15تیرماه 97 بشماره سریال دذسایت شعرنو

اینستا گرام

این شب ظلمت وآشفته چراماه ندارد

گم شدم ، پس درِ میخانه چراراه ندارد

مستم وبازهوای دوسه پیمانه ی دیگر

میکده  ساقی ویک ساغر دلخواه ندارد

گفت بودی که فراموش کنم دیدن رویت

عشق افسرده دگرغصه ی جانکاه ندارد

به که گویم تومرا وسوسه ومسخ نمودی

چه کنم قصه ی من شاهد وآگاه ندارد

گرم آغوش تو بودم که مرا زهرچشاندی

عشق مرده چه بفهمد ، این همه آه ندارد

بروکمتربه سروسینه بزن دیررسیدی

چون دلِ کشته شده قافله همراه ندارد

**==**==**==**

مراتصویر کن نقاش

دربوم بی رنگت

یقین دارم یکی

ازمن نشان تازه ای جوید

که اکنون گم شدم درانزوای شعروشورخود

شنیدم عاشقی دیوانگی دارد

وعاشق پیشه گم گردد درون خودبسان من !

مگرعشق ، دردبی درمان شده نقاش !؟

چرامن گم شدم بی عشق وشیدایی!

که باید درتمام شهر

حتی جارچیان ، دنبال من باشند

تا به رسوایی برند

احساس این شعروشعورم را

که دردعاشقی تصویرمیسازم

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

بزن مطرب بزن سازت

ثبت شده درتاریخ یکشنبه 10 تیرماه97به شماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

دلم میسوزد ازحالم  ، چرادیوانه گردیدم

برای اهل دل ، مستمسک وبیگانه گردیدم

میان مجلس عیش ونشاط عاشقان هرشب

عسل بودم ، شراب دبش هرپیمانه گردیدم

چوشمعی روشنی دادم که تاریکی فروریزد

دمادم سوختم درخودچنان پروانه گردیدم

شدم آلوده ی این عشق بی بنیان وویرانگر

که ازاین نابه سامانی ، دگرویرانه گردیدم

نبودم غافل ازمسلک، خدایم می پرستیدم

گرفتند دین و ایمانم ، خُمِ میخانه گردیدم

بهارم پرشکوفابود، چنان آفت زدند جانم

که خشکیدم ، خس وخارِگل گلخانه گردیدم

بزن مطرب بزن سازت که رقصدن شده کارم

برای مجلس آرایی، عزیز دُردانه گردیدم

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

چوب بدنامی

ثبت شده درتاریخ شنبه 9 تیر97 بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

کم درآغوشت بگیرش گشته مالامالِ درد

اوشب وروزش شده بازندگی جنگ و نبرد

سینه لبریز ازغمی پوسیده وننگی عیان

رنگ رخسارش چوپاییزی همیشه زردِزرد

درشب تارش نبود عشقی که باشددرامان

اوبه یغما داده بودآسان چنین عشقی گران

ای دریغا، زندگی هم یاروهم سازش نشد

دامنش آلوده گشته ازتب وزخمی نهان

چوب بدنامی که ازشهوت پرستان خورده بود

چون زنی بدکاره ازنامردمی افسرده بود

کس نمیداندزمانه بادلِ زارش چه کرد

زنده زنده درمیان خاطراتش مرده بود

**==**==**==**

میشناسی مرا!؟

گم شده ای درحجم تاریک زمان

میان خاطرات ازیادرفته ی کودکی ام !

بیگانه ای دیوانه

که طعم تلخ عشق ونوجوانی

گره خورده به دامانم هنوز !

امروز برای رهایی

مراشعرکردند تا آواره باشم

هرلحظه بردفتری بی روح ورنگ

وگاه نقش قلمم روی کاغذ پاره ها

مستمسکی باشد برای کبریت

تا بسوزانند تمامم را

وشعله ورشود هیزمهای انبوه شده

برای گرمی عاشقانه هایشان

دراوج سرمستی ومیخوارگی

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

ملعبه گشتم

ثبت شده درتاریخ چهارشنبه 6 تیرماه 97 به شماره سریال درسایت شعرنو

اینستا گرام

این دل سودازده دیگرندارد اشتیاق

چونکه درمانده دگر ازدوری ودردفراق

جای پایم گم شده درلابه لای سایه ها

خنده برچیدازلبانم آتش این ناله ها

دیگرازاین بی وفایی های تو دیوانه ام

روزوشب ها همدم وآواره ی میخانه ام

ناله های من که درمانِ تن وجانم نشد

عشق بی سامان حریف چشم گریانم نشد

بس کن آزارم مکن، غم گونه ی زارم مکن

درمیان جمع عشاقان چنین خوارم مکن

آنچنانی ملعبه گشتم که هستم بیقرار

خسته ازآغوش سردو این جفای روزگار

ازکناردر کمی هم حال محزونم ببین

این همه بی عشق سرگردان من تنها مشین

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

ازرنج زندان گویمت

 

ازرنج زندان گویمت

ثبت شده درتاریخ یکشنبه 3تیرماه97 به شماره سریال درسایت شعرنو

یک شب دیگر بیا ازدرد پنهان گویمت

ازغم زانو زده ، درعمق چشمان گویمت

ناله های دردمندان ، قصه های بی قراری

این همه جورو ستم ، چشمان گریان گویمت

گوشه ی میخانه رفتن، ازشکست عاشقی

با خودت تنها نشستن، راز مستان گویمت

بی وفایی های دنیا ، غاصبان پرکلک

خنجرازپشتت نشاندن ، کاررندان گویمت

یک شب دیگر بیا ، تنها نشینیم گوشه ای

 آنکه شد محکوم عشق ، ازرنج زندان گویمت

**==**==**==**

درزدم

گفت کیستی این وقت شب

میشکافی ناله های چفت در!؟

گفتمش یک عاشق دیوانه ام

ازمیان سنگلاخ زندگی برگشته ام

گفت ای عاشق برودیرآمدی

سالها این خانه دررهنِ دلی دیگرشد !

گفتمش پس آن دلِ جامانده ام

گوشه ای بگذارچون درمانده است

شایدکه فردای دگر

عاشقی پیداشود

کنج دلش جایش دهد

گفت خالی شد دگراین خانه ازدلدارها!

آنچه اینجا مانده

تنها یک دلِ پوسیده است

s@rv

shereno.com/perofile.php?id=5531