سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

صدایم کن

ثبت شده درتاریخ شنبه13مرداد97بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

نگاه کن بریدم ازاین عشق ورسوایی خود

شدم خسته ازحال واحوال وتنهایی خود

کجای دلم جا دهم اینهمه دردوحسرت

پریشان وزارم من ازشوروشیدایی خود

چگونه گره خوردم ازدرد بی همزبانی

چودامی اسیرم به صحرا ندارم شبانی

دراین روزگاری که عشق ومحبت نباشد

... برادرنگیرد چنان ازبرادر نشانی ...

غمی کهنه عمق دلم مانده ولانه کرده

پریشان شده خنده ها،غصه ها شانه کرده

صدایم کن ای عشق تنهای شبهای سردم

نرقصان مرا، سوزسرما به دل خانه کرده

**==**==**

گم شدم!

درتلاطم روزوشبهای یک نواخت

بطن هیاهوی هفته ها!

تکراربی فروغ شهر

چشمان گرسنه ی سنگ فرش کوچه ها

از گامهای مرده ورفته ازیاد

گم شدم درسایه ی بی رحم روزگار!

بردوش آسمان غم واندوه بی امان

آتش جانسوزسرمای اشتیاق

نغمه های فرورفته درگلو

دیدن آغوش های خسته ازعشق بی نصیب

درخلوت خالی ازمهرو عاطفه !

رویای خندیدن وفریادعاشقی

عریانی ابرهای نازا وبی ثمر

میان بهت وسکوت خود

خاموش میکنم فانوس بی رمق!

تفاوت  ندارد کجا تاب میخورم !

دربن بست راه یا خاطرات تلخ!

s@rv

shereno.com/profile.php?=5531

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد