سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

شوم بخت

 

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 13 اردیبهشت 1390 به شماره سریال 127906 در سایت شعرنو

سایت شعر ناب – آوای دل

هیچکس این راندیدمن مرغکی وامانده ام

هرکه آمد ناله کردمن درقفس جا مانده ام

هرچه من پرپرزدم این دردوغم درمان نشد

چشمها کوراست نمی بینندکه اینجامانده ام

کس نمی فهمد دراین زندان صدای کال من

پس چه میداننداین مردم دگر ازحال من

هرکسی ردشدبرایم آه وُحسرت میخورد

گم شدم درخودنمی پرسد کسی احوال من

بس کنید این ناله هاهم مرهم دردم نشد

غصه هاتان هم علاج چهره ی زردم نشد

درقفس من مانده ام، دیگر مسوزانید دلم

اشک وغمهاگرمی این کلبه ی سردم نشد

دردمندم ، مَنترِ این ظلم رندان گشته ام

بیگناه هستم ، اسیرقفل وُزندان گشته ام

گرگناه است عشق دیگرحکم اعدامم دهید

بخت من شوم است ، که پنهان گشته ام

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

نروید شعری: تقدیم به خانم میتراعرب

 تقدیم به استادعزیزم سرکار خانم میترا عرب

**

ثبت شده در تاریخ شنبه 10 اردیبهشت 1390 به شماره سریال 127558 در سایت شعرنو - سایت آوای دل - سایت شعر ناب 

شوره زارم ، تودراین دشت دگر شخم مزن

که نرویَد دیگر

حتی علفی هرزنزاید اینجا

وتوبی حاصل وُ مغموم گذر خواهی کرد

سالها سوخته این خاک کویر

که نرویَدبذری درسینه ی آن

چشمه ها دردل کوه عشوه کنان

همه ازحاشیه ام راه به مقصددارند!

لیک خودتشنه ی یک قطره ی آب

که نباشدمارا

وچه خشکیده وُ برباد رود

دشت بی حاصل ما

خارهم قصدجدائی دارد

تا که منکوب کندخاطرما

وعقیم میماند این بستر ما

من که حاشا نکنم آنچه حقیقت دارد

که تونقاش شکوفای بهارانی وُ من

نقاش خزانی خُشکم

گرتوترسیم کنی ، گل خندان شودازاین قلمَت

برمن وُ این قلم بشکسته ، خُرده مگیر!

که دراین دشت غم انگیز کویر

نرویَدشعری

s@rv

درس لقمان : تقدیمی استادمیتراعرب

شاعر:استاد سرکارخانم میترا عرب

تقدیم به استادمهرواخلاق وبزرگی برادربزرگوارم جناب کریم لقمانی

 ثبت شده درسایت شعر ناب 8/2/90 و سایت آوای دل
بنام یزدان

ای کریما ! خبری نیست ازآن تابشِ نور

تاکه گرما بدهد محفلِ مارابا شور

نیست رودش که ازآن نوشم وُ دریاگردم

ساحل آرام بگیرد، همه ازموج شعور

من ازاین نایِ نیِ توست که مستی گیرم

کرمی ورز وبیاورتودراین خانه ، سرور

سخن ازچنگِ توبیرون چوشود، چنگ زند

بردل انگارنشسته است به تختش شاپور

تواگرنغمه سرائی همه ازدردِ درون

مهرپنهان بکنداین دل ، مهمانِ به سور

میترا ! درطلب درس به لقمان چورسی

درسِ مهرش بشنو ! دورشوازکین وغرور

http://konjesabr.blogfa.com/

(میترا عرب)

عاشق وُشاگرد توهستم

 

تقدیم به بزرگواردوستم استاداحمدالبرز 

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 25 فروردین 1390 به شماره سریال 125741 در سایت شعرنو 

گفتم که نگاه تومرا آتش جان است    گفتی نشودباورمن، فکرتو آن است

گفتم چو بمیرم که تو با خنده نگردی    گفتی چوبمیری توکه با زَنده نگردی

                 گفتم چه کنم مهرتوراجان به لبم کرد    گفتی که دگرناله ی توغرق تبم کرد

گفتم من دیوانه چرا دل به توبستم    گفتی بخیالت که منم مثل تو هستم

                  گفتم توبیا گوشه ی چشمی به دلم کن   گفتی پکرازحال خرابِ تو ، ولم کن

گفتم نشودیک نظری روبه من آری    گفتی شب وُروزتوشده گریه وُزاری

گفتم مزن این وصله ی ناجوربه بارم   چون نیست مرا فرصت دیدارتوزارم

پس شعرچه باشد توبرایم به سرائی       گفتی که دلم سوخت که ازغصه درآئی

کم شعربگونیست درآن معنی وُمقصود     چون وزن درآن نیست بخوانی بشودپود

                دانی که توشاگرد، من استاد تو بودم؟    با اینکه توتنبل شده ای یاد توبودم

خندیدم ازاین حرف دلت شاد نشستم    چون باردگرعاشق وُ شاگرد توهستم

s@rv 

http://daftaresher.mihanblog.com/

باغبان عشق : تقدیمی خانم نیلوفرمهرجو

 

شاعر: خانم نیلوفر مهرجو عزیز

تقدیم به استادعزیز کریم لقمانی که همچون پدری مهربان بذرعشق دردلها می کارد

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 25 فروردین 1390 به شماره سریال 125741 در سایت شعرنو

**

مست ازبوی اقاقیا

قدم میزنددرکوچه باغهای شعر

تمام حجم بودنش

عشق است وصفا

باداس مهر

وجین میکندخاطرات تلخ را

ودرومیکندخوشه های محبت

وبا جسمی خسته

آنهارابدوش میکشد

تاکلبه ای

که عطر بابونه

ستونهایش را می بوسد

(نیلوفرمهرجو)

نگاه خسته من: تقدیمی استاداحمدالبرز

 شاعر: استاداحمدالبرز  

تقدیم به حضرت  دوست جناب آقای کریم لقمانی عزیز که جنس دلشان ازمهروبافته ذهنشان عشق به هم نوع 

ثبت شده در تاریخ دوشنبه 22 فروردین 1390 به شماره سریال 125379 در سایت شعرنو 

***

نگاه پنجره روبه دریاست و

نگاه من سمت کوچه های بن بست

ومن هنوزدربدرِ یک بیت ساده شعر

به هرجا سرک میکشم

وتوچه ساده ازیک آسمان ستاره سرودی

من دنبال کورسوئی دربدربودم

آن شب گذشت توشاعر بودی وُ شدی

من هنوز بربی وزنی شعرم غصه میخورم

وتوتمام احساس های خوب را سرودی

من ماندم وُ بی واژه گی

وامروز میگویند ، که بی وزن است وُ شعر نیست اینها

ولی هیچکس نگفت این ها خرده هائی از

یک قلب است

واین خط خط ها بندش میزند

آن شب ها هنوز پابرجاست

وتوازماه شعرو ترانه میسازی

من هنوز بی رمق ترین کلمات را سرهم میکنم  

( احمد البرز)

قصه وُ افسانه ام

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 17 فروردین 1390 به شماره سریال 124787 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

**

ای رهگذربگذرتوازاین خانه ی ویرانه ام

من آشیان گم کرده ام،با این دل غمخانه ام

چون لب فروبستم دگربادردوغم هم خوشدم

راهی نباشد درسرا ، آواره ی میخانه ام !

ساقی بریزجام دگرازخوددمی بی خودشوم

دیگرتوآزارم مکن ، پر کن دگرپیمانه ام

اشکی نماند بردیده هاخشکید آب چشمه ها

شادی فراری شد زمن ازبا رغم مستانه ام

این روزگارپرفریب برماچه دردآورد پدید؟

دیگرندانم حا ل خودحتی زخود بیگانه ام !

خشکیده برگ وُبی بَرَم تیشه زدند برپیکرم

پژمرده گل گشتم دگرچون شمع بی پروانه ام

من صید دردامش شدم ،زنجیر برپایم زده !

شاید نمیداند که من چون عاشقی دیوانه ام

گاهی طبیب دردمن !  گاهی مرارسوا کند!

غمها شده مهمان من درهرشب وروزانه ام

مارا نباشد محفلی !  تاجمع دلداران رویم

آواره درصحراشدم، چون بی خبرازخانه ام

چون شمع سوزانی شدم کَزگوشه گریانم هنوز

آخرچه باشد دردمن چون روزوشب آواره ام

سودازده عشقیم وُ کس باماوفاداری نکرد

سوزددل رسوای من خاموش شد کاشانه ام

ای ساربان بی خبردیگرمپرس ازمن خبر

خاموش روبرکس مگواین قصه وُافسانه ام

s@rv

تورا چشم به راهم

  ثبت شده در تاریخ جمعه 8 بهمن 1389 به شماره سریال 117686 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

** 

چه بگویم من ازاین دردوازاین رنج جدائی

درگلوخشک شده بی تودگرشورونوائی

تاکه رفتی شده آوار دگرخانه سرمن

بی تودرخانه نباشد نه امیدی نه پناهی

رفتی وبی خبرهستی توازاین حال درونم

چون ندانی که زفکرتو گرفتارجنونم

قفسم را تو شکستی که آواره به گردم

دل شکستی وُندیدی توکه آغشته به خونم

گونه سیلاب شدازگریه وُاشکم توندیدی

ناله ها کردم ازاین درد، صدایش نشنیدی

گریه ی لال ندانی که چه آورده به روزم

چون که دربزمی وُاین دردجدائی نکشیدی

توندانی که دراین شهرچوبیگانه غریبم

دستی ازمهرومحبت به سرم هیچ ندیدم

جزغم وغصه نباشد دگرم راه به جائی

باز درگریه به خندم ،که خودرابه فریبم

گرچه من غرق شدم بازنکردی تونگاهم

انتظارم که پایان برسدعاقبت این شام سیاهم

تا سحر چشم بدوزم که درِخانه گشائی

بازدر پیچ وخم کوچه توراچشم به راهم

s@rv 

http://daftaresher.mihanblog.com/

گوشها همه کرگشته !!!!!

 ثبت شده در تاریخ سه شنبه 17 اسفند 1389 به شماره سریال 122244 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

**

ایکاش که پنهانی درکام صدف بودم

هرگاه که اوبسته

دورازهمه کس بودم

دیریست که جا ماندم درحصارتنهائی

گوشها همه کرگشته

ازاین همه ویرانی !

بادغدغه های خود

لا به لای این غمها

لحظه های طولانی

چشم برثانیه هادوزم

باکوله بارسنگینی ازبغض وپریشانی

دردفتربی رنگم

ترسیم کنم گاهی خاطرات گمنامی

واژه هاعقیم مانده

درگلوی خشکیده ازظلم وُشکیبایی

ای کاش که احساسم

درشعرفزون گردد

دیروزغمین بودم امروزحزین گشتم

شوری که به سردارم

فرداچورسددانم

سرگشته وُحیرانم

  s@rv 

 

http://daftaresher.mihanblog.com/

راه کور ُ پرپیچ وخم

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 20 بهمن 1389 به شماره سریال 119225 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

**

گم شدی درزندگی

محومیگردی توبا وامانده گی

این همه فریادها

لیک اکنون بی صداشددادتو

خودشدی صیادخود

بغض هاسنگین وسخت

غم نداردانتها ازپوچی افکارتو

درسرایت آسمان تاریک ازمهتاب شب

روزهایت کرده تب

نیست دیگرهیچ منزلگاه تو

مردمی دیگرزدست ظلم میگردندرها

بشنواین فریادها

غرش باران ورعدوبادها

درمیان کوچه ها

شهرهاآلوده ازپژواک درد

میدهی تاوان عشقی بی ثمر

دین به یغمارفت دست ظلم تو؟

ملتی دربنددرچنگال تو

لیک امروزت ببین

سربه سینه درکمندغصه ها

لحظه هاپوسیده بین هفته ها

کوله بارت بسته بار ناله ها

بارسنگین شد برایت

چون تودرخودگم شدی

اندرونِ کاخ خودزندان شدی

راه کور ، کوچه ها پرپیچ وُخم

چون ندانستی که سرگردانِ ظلم خودشدی

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com/

http://farsfootball.com/

می خواهم آزادگردم !!

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 16 اسفند 1389 به شماره سریال 122091 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب

**

دغدغه هایم پریشان

شعرها نا بالغ

قلم حیران ، دیوارخیال خیس

قندیل بسته ازیخی که ذره ذره آب میشود

در خاک گُم

کاش قندیلی بوددرغار

هربار قطره ای برجسمش افزون

تا ستونی گردد

استوار

مهتاب شعر مُرده درخسوف

خورشیدقافیه درکسوف

نگاه ، تشنه ی یک قطره باران

پنجره هامسدود

شیشه ها فولادی

لحظه های زردانتظار

دربهاری که میشودخزان دید

هرروز افکارم شخم میزنم

شعری روید

سبز میشود

خاروخسی بیش نیست

آن هم درآغوش باد

دستان پینه بسته ازسختی زمان

قلم مچاله بین انگشتان

بوم سرگردان

محوشده همه ی خاطرات پنهان

می خواهم آزادگردم

ازسوززمستان

شعشع تابستان

بهارمانده درآغوش خزان

ازبن بست های پرپیچ وخم این زندان

s@rv 

 

http://daftaresher.mihanblog.com/

سیلاب ها

 ثبت شده در تاریخ سه شنبه 26 بهمن 1389 به شماره سریال 119830 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب

**

برای ماندنم

دعا مکن

هیچ شمعی روشن نمی شود

هواطوفانیست

**

بغض سنگ شده

درگلو

رها نمیشود

پُتک زنم ؟

سوراخ میشود

باانگشت نمیتوان سیلاب بست

**

سکوتم

شکست

تنهاترازمن بود

**

باریدم

برای غمهایش

خندید

سیلاب شدم

غرق درخود

**

بی او رفتم

بی من ماند

هردورفتیم

در تنهائی

s@rv

گشایم میله ها

 ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 5 اسفند 1389 به شماره سریال 120969 در سایت شعرنو

سایت آوای دل وسایت شعر ناب

تقدیم به دوست بزرگوارم استادترکمان ارجمند

**

ازآن وقتی که عشق وعاشقی مرد

همان دم قلب ما پوسیدوپژمرد

تمام لحظه هاخاموش ودلسرد

همه آشفته وآلوده ازدرد

زده آفت براین برگ درختان

بهاران نیست دیگرشادوخندان

تمام چینه ها آوارگشته

خزان درباغ گل ماتم نشسته

پرنده درقفس گردیده مدهوش

گرفته زانوی غم رادرآغوش

شده پروانه دیگر مات وحیران

به دیده بنگری، چون شمع گریان

چروکیده، پریشان، خُردوخسته

بَلَم بی ناخدا درگِل نشسته

همه تکراردرافکاردیروز

غم وغصه بساط هرشب وروز

نه دق الباب بردرهای بسته

همه دلهازیکدیگر گسسته

صدای خِش خِشِ خشک درختان

گلوی خس خسِ این دردمندان

درِمیخانه ها خاموش وُبسته

دل ساقی ، سبوی می شکسته

نداردعشق، مکتب خانه ی دل

صداقت محوگشته خفته درگِل

همه ماتم زده بیزارو پُرغم

به هرمحفل روی پاشیده ازهم

نشسته تخم کین بر سینه وُ دل

همه بیدادها  فریاد باطل

دراین ماوا که دشمن درکمین است

به دستان پینه ها جای نگین است

نباشدکس به فکردردمندان

چروکیده نگاه مستمندان

نوای بادوطوفان گوش تاگوش

ربوده ازسردیوانه ها هوش

اگرچه دست وُپا بسته به زنجیر

ازاین دنیای پاشیده شدم سیر

گشایم میله هاباچنگ ودندان

رهاگردم من ازاین بندوُزندان

s@rv

همه بی معناشده

 

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 1 اسفند 1389 به شماره سریال 120521 در سایت شعرنو

سایت شعر ناب 

****

گوشها لال

زبان کر

پاها مچاله کرده خنده ها

دست ها راه میرود درخیال

دل فریادمیزنددرسر

قلب گرفته درزانو

سردرجیب ملتهب ونگران

چشمها خیره برپشت

گلو تنگ شده درکفشها

صدا خزیده درزمین

سکوت فریادمیزند

بغض ترکیده درکمر

انتظاری خروشان درنیل

بادبان بی قایق

قایقران درسراب

ساحل بسان کوه

ماه خفته درکویر

خورشید غرق درسیلاب

کتاب شعر سرگردان زیر آوار

قلم گشته بی نفس

شمع درمیان باغ ماتم

پروانه گریان درقفس

اسیر بازی زمانه ام

هیچ نمیدانم

همه بی معناشده

s@rv

نردعشق

 

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 1 اسفند 1389 به شماره سریال 120425 در سایت شعرنو

سایت آوای دل وسایت شعر ناب

**

تقدیم به استادعلی ترابی ارجمنددرپاسخ به شعر زیبای نردزندگی

عاشقی یک نوع قمار زندگیست

گرببازی عاقبت افسرده گیست

من نشستم باعشق بازی کنم

شانس رابربخت خودقاضی کنم

اورقیبم گشت دراین جنگ سرد

تخته را آورد با آن رنگ زرد

تخته نردعشق رااو باز کرد

تاس اول راخودش آغازکرد

جفت آوردجفت هایش خانه بست

راهِ رفتن روی من یکباره بست

آرزویم جفت بود اما نه شش

خانه هارابسته بودباشیش وبش

تاس هم بابخت من سازش نکرد

خانه های بسته رابازش نکرد

مُهرهایم هرطرف تک دانه شد

بُرد هم باتاس من بیگانه شد

هریکی تنها درون خانه ای

من ندیدم این چنین افسانه ای

باردیگرپنج به دوتاسم نشست

دوبه دو آورد پشتم راشکست

عاقبت هم مارس گشتم پیش او

شش به درگشتم دگرباکیش او

s@rv

درس معلم نیک

 ثبت شده در تاریخ شنبه 16 بهمن 1389 به شماره سریال 118673 در سایت شعرنو

سایت آوای دل – سایت شعرناب

**

یک باردیگرنان درون سفره دیدم  **  درعمرخودهرگزبه غیرازآن ندیدم

نام کباب وُ مرغ برایم قصه هاشد  **  من طعم بدبختی وُغمهاراچشیدم

بابا به خانه میرسداوشادوخندان  **  ازبهرنانی گشته مغموم وُپریشان

باکوله باری پرزغمهای زمانه  **  درپشت شادیها دارد اشک پنهان

پیری نشسته برضمیروچهره ی او  **  باسختی این روزگارش کرده اوخو

افسوس ازاین زندگی ازاین نداری  **  پس آنکه بایددست ما گیردبگوکو

اومنگ درافکارفردایش نشسته  **  دست دعادارد ، تن اوخُردوخسته

داندبغیرازاوبرایش دادرس نیست  **  اوجزخدابراین جماعت دل نبسته

کهنه لباسی تن کنددرسوزسرما  **  تاول زده ازدرد برهردست وهرپا

اوشرمسارازاینکه دیناری ندارد  **  تشویش دارددیده درهرروزوشبها

تاکی نشینیم ماکه بابا نان بیارد  **  ازغصه تاصبح سحراوخون ببارد

چشمان بابا خیس ازغمهای فردا  **  دانم توان بیش ازاین سختی ندارد

درس معلم نیک ، باباآب وُنان داد  **  اوراه روزی آوری ها یادمان داد

دیگر چه می داند زدرد بی نوایان  **  بابابرای درس اوبوده که جان داد

s@rv

اسیربازی خویشم

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 24 بهمن 1389 به شماره سریال 119659 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

**

چه گویم من نمیدانم چه کم دارم  **  زدردوغصه هایم کوه غم دارم

فلک داندچه میباشدشب وروزم  **  درون گونه ام چشمان نم دارم

وداع کردی که ازدستم رهاجوئی  **  توپیش دشمن ازمن قصه هاگوئی

همه خوشحال گرداگرد توهستند  **  که ازدردم توهرموئی کنی کوهی

نمی شُد باورم کاری که توکردی  **  وداع کردی توبابی مهری وُسردی

پریشانم من ازاین بی وفائیها  **  توهرروزم برایم کرده ای دردی

ندانستم که دل بستی به این رویا  **  چه آسان عشق میمیرددراین دنیا

برایم تلخ بوداین روز ناکامی  **  کجاعاشق ترازمن میکنی پیدا

چه راحت رفتی وآسوده ازپیشم  **  دراین بازی منم آن مهره کیشم

که در دنیای وانفسای پوشالی  **  رها گشتم، اسیر بازی خویشم

s@rv

گوشهایت رانگیر

ثبت شده در تاریخ جمعه 22 بهمن 1389 به شماره سریال 119462 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

**

تونگهبان اوهام ژنده ای

باخاطرات کال

واحساسی مچاله شده درهراس

درسکوتی تلخ وخاموش

شعری هستی باواژه های نیرنگ

که صدایش دربسترحنجره محبوس شده

وقلمی دردست که نای نوشتن نیست

جمله ای بی ابتدا

که با انتهایش درهم میلولند

تنهاآنچه مانده بجا

تشویش

هیزمی هستی روشن

درزیر جِل جِل باران سیل آسا

که دودبه هوابرخاسته ازآن

رسواگرخاموشی ات هست

تو بوف کوری

نه درپرواز، درقفس

که مرغان عشق برشاخه ی درختان

نظاره گرسلول درهم شکسته ات هستند

شمعی بی نورکه دیگرتوان نورافشانی ات نیست

ازسرمیسوزی وازگوشه میریزی

تادرخوددفن شوی

دیوارخیس خورده ای ،که برخودآوارمیشوی

تو غده ی چرکینی ، درسینه ی دردمندان

نه مرهم برتاول

ودرتلاطم افکارنادانی خودغرق

توتردیدی درحقیقتی ناباور

واختناق واژ ه ها

غرق درژرفای تفکرات سودازده

بازکن افسارمنگ اورنگ

ارتجاع روبه فناست

فریادها درخروش تسخیرعشقی جاودانه

گوشهایت را مگیر

تندیس افکارت دیگر شکسته

s@rv

درخودگم شدم نه واژه ها

  ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 30 دی 1389 به شماره سریال 116702 در سایت شعرنو 

وسایت شعرناب 

**

من درلا به لای خطوط ذهنم ضجه میزنم

گاه میان واژه ها گم میشوم

واژه های کوچ کرده وسودازده

همه پوشالی

باسکوتم همراه میشوم

فارغ ازروزهای پرابهام

آرام آرام بسوی شب درحرکت

تا اندیشه های ازدست رفته ی آن لمس کنم

که برای سحرش ساعتها باید زیست

درشبی طولانی

گاه شاعر میشوم

که دلتنگی هایم باآن قسمت کنم

با قافیه های کال

ودرکوره راه خودساخته قدم بگذارم

شایدبهاری درخزان سازم

وفانوسی روشن دردریای طوفانی

گاه ساحلی هستم مچاله میان دریا

اما سرابم درکویر

ودرختی که برسرش مانده میوه ی کالی

وقتی توانم نیست به سایه ام تکیه میکنم

سایه کم میشود ومن نقش برزمین

گاه درایوان دلتنگی هایم میگردم

بابی حالی

شاید کلیدشادیهایم پیدا کنم

تنهاقفل بی کلیدروزگار

گاه به خود مینگرم

زمان طولانی

نه نامی ، نه نشانی

میدانم درخودگم شدم نه درمیان واژه ها

باتفکرات توخالی

s@rv

میشوداما چگونه ؟

ثبت شده در تاریخ شنبه 25 دی 1389 به شماره سریال 115996 در سایت شعرنو

**

میتوان در این سرابادردخودتنها نشست

میتوان باعشق هم بااین دل رسوا نشست

یادراین دنیای غم بی غصه وغمها نشست

میشوداما  تومیخواهی که با آنها نشست

میتوان چون برگ زردی انتظارت بادبود

میتوان این سینه ها بی کینه ازفریادبود

میتوان بی عشق هم درلحظه هادلشادبود

میشوداما نمیدانی چگونه لحظه هاآزادبود

میتوان شمع دل پروانه درهرخانه شد

روشنی بخش دل آشفته ی دیوانه شد
میتوان بادردومحنت های دل بیگانه شد

میشود اماکمی دیراست دل غمخانه شد

میشود درواژه هایت عشق راپویا کنی

میشود خواری ونکبت دامن غمها کنی

نغمه های عیش وشادی دردلت برپا کنی

میشوداما چه گونه غصه را تنها کنی

s@rv

http://www.farsfootball.com/

http://daftaresher.mihanblog.com/

میمانم تا صیح سحر

ثبت شده در تاریخ جمعه 24 دی 1389 به شماره سریال 115879 در سایت شعرنو

**

بی تو مهتابی نیست

ره شده سوت وخموش

همه جا تاروکبود

مرغ عشق درقفس اش زارونزار

با که اوگیرداُنس ؟

ماه پنهان پس ابر

سربرون کرده ازگوشه ی ابر

بانگاهی نگران

همچومن

اوخجل

ازتابیدن خود ،بی توبردشت ودمن

همچنان منتظر است

نورافشان نماید پاوقدمت

پس چرادیرشده آمدنت

تنگ شد بی تودگر این دل من

پیچ درپیچ شده خانه ی غم

کوچه خاموش شده

چون درآن نیست صدای پائی

بازهم میمانم ، تا صبح سحر

که به پایان برسد این هجران

تا بدان لحظه صدای قدمت

گرمی کوچه وُبازارشود

وبا آمدنت

باز این کوچه ی تاریک مهتاب دگر

که چه شیدا دل من

وچه رسوا شده غم

s@rv

قاپ من

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 21 دی 1389 به شماره سریال 115634 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب

** 

من هستم وُیک درخت

باشاخ وبرگ خشک ، تکیه گاه من

با صندلی شکسته پا ، حالش خراب ترزمن

اودردفشارمن ، من درد بارِغم

من هستم وفریب خود

واین قاپ ازپیش باخته را

تنها وُ درسکوت

بالای سرنشسته تنها یک کلاغ پیر

غارغار میکند

شایدبرای من

شایدبرای لانه ی درهم شکسته اش

که گاه باران میچکد

قطره قطره برسرش هنوز

اوهم چومن ازپیش باخته ی قمار

افسوس او خورم ؟

یاغافل زحال خود

واژه ها خشکیده درگلو ،با بغض کال

باگریه های لال

با کومه ی آوراگشته همچوخود

وحکایت شبهای بی فروغ

با چهارقاب کج نشسته برزمین

که کیش و مات گشته ام هنوز

گاهی چه زود میرسد خزان

هرچنده بهاری ندیده ام

خزانم نرفته بازخزانی دگرشود

لیلاج هم نبودم برای بُردقمارخود

این است قاپ من

s@rv

http://www.farsfootball.com/

http://daftaresher.mihanblog.com/

 

آزارم مکن

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 19 دی 1389 به شماره سریال 115308 در سایت شعرنو

سایت شعرنا ب وانجمن ادبی آشیانه

**

این دل سودازده با من نباشدسازگار

روزوشب گشته برای دوری توبیقرار

جای پایم محوشددرلابه لای سایه ها

خنده برچیدازلبم با آتش این ناله ها

سوختم ازآتش سردت دگرخوارم مکن

بیش ازاین هم ملعبه درکوچه بازارم مکن

یاپروبالم شکن یا زین قفس آزادکن

یافراموشم بکن یاعشق را فریادکن

بس کن آزارم مکن،قصه بازارم مکن

درمیان جمع عشاقان توغم بارم مکن

ناله هایم باز درمان تن وجانم نشد

عشق توآخرحریف چشم گریانم نشد

دیگرازاین بی وفائی کم مرادیوانه کن

من که مستم کم دگرآواره ی میخانه کن

بازکن دررا کمی هم ناله هایم راببین

اینهمه با عشق سرگردان من تنهامشین

s@rv 

http://www.farsfootball.com/

http://daftaresher.mihanblog.com/ 

می خواهم همیشه محوباشم

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 7 بهمن 1389 به شماره سریال 117557 در سایت شعرنو

سایت شعر ناب – سایت آوای دل 

**

بگذار به خودباشم

بهانه برای ماندن نیست

من سایه ی سنگین آوای غم انگیز توام

همیشه بیت بی قافیه درلابه لای شعرت هستم

واسیر نیش قلمی

که هرلحظه مرا مینویسد ومحومیکند

تنها واژه های اندوه وُ بی وزنم

گاه تصویر غم گاه غصه

گهی  قصه

که درشادیهایت پنهانم

وتونقاش نگون بختی من

همیشه دلتنگی های شعرت هستم

وخزان در بهارت

من اشک های سرگردان گونه هایت هستم

نه خنده ی لبانت

من فانوس خاموش دردریای پریشانم

وهول ازطوفان خروشانت

نه شمع روشن کاشانه ات

مرغ اسیر درقفسم

همیشه مسدود

نه پروانه گردشمع

مگذار بیش مرا بخوانند

برایت اشک اندوه ببارند

که سرگردانم

در تلاطم انگشتان بی جانت

دیگرنگاهم پژمرده

خسته ام ازحال پریشانی خود

رهایم کن ازاوهام زندگی شاعرانه ات

بگذارافسانه گردم

درخاطراتت

نمی خواهم تکرار دوباره شوم درشعرت

میخواهم همیشه محوباشم

s@rv

هیس ، اینجا خفته اند دیگران

ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 15 دی 1389 به شماره سریال 114758 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

*** 

من که گفتم ، باز آیم قصه هابرپاکنم

ازتمام دردها ، ازپچ پچِ پشت اطاق ، ازصدای خفته دربیهوشی ام

ازترددها وُاین آمدشدن

هرکه آمدناله سردادبرسرم

فکرکردم ، شاید مرده ام !!

چون ازاین دنیای وانفسا ، من افسرده ام

درسکوت وُ سردی آن تخت خواب

من که خودجاخورده ام

چیستم من ، کیستم دراین اطاق

نیست پهلویم کسی، هستم کباب

پس چرا؟

آنها زپشت شیشه ها ،  میکنندمن را دعا

بعدفهمیدم که بیماراست تنم

غم نشسته ازسرم تا دامنم

اشک همراهان ازپشت اطا ق

قطره قطره میچکید ، ازکنارشیشه ها

خنده کردم ، بعدازآن افسوس خوردم برخودم

تاکه بودم کس نخندیدبا دلم ، غصه ها شدحاصلم

تشنه بودم تشنه ی یک قطره آب ، هرکجارفتم سراب

من ازاول دردخودرا گفته ام

تا به امروزم که اینجا خفته ام

حال من باز آمدم ، کیست تاداندکه غمساز آمدم

خواستم قصه هاازدردخود برپا کنم

آنچه آمدبرسرم رسوا کنم

لیک دریک قاب عکس

کودکی انگشت برروی دهان

هیس ، اینجاچون شما، خُفته اند دیگران

s@rv  

http://www.farsfootball.com/

http://daftaresher.mihanblog.com/

توتعبیربکن

  ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 8 دی 1389 به شماره سریال 113955 در سایت شعرنو.

سایت آوای دل – سایت شعر ناب – سایت آشیانه مجازی شاعران

*******

گفته بودم سفری خواهم رفت دور

دورترازهمه جا

تنهائی

تا بدانجا که مدهوش

درخودگم بشوم

باخاطرتلخ

کس نباشد که دهدراه نشان

باهمه سختی راه

با تنی خسته ، پریشان واین حال نزار

دل به دریا زده ام

تاکه تقدیرچه باشد درپی

لیک دانم که بارفتن من

شعرهایم بروندهمه بربادفنا

برگ برگش باباد خزان همه آواره شوند

به کجا ؟

تا بدانجا که دگرهیچ نباشداثری

هرکه دید دفترشعرم مرادریابد

تا اگرباز آیم یک باردگر

عشق معنا بکنم

که بدانید کجا رفته به باد

عشق بی حاصل ما

غیرازاین بود توتعبیربکن

 قصه ی تنهائی ما

s@rv 

 

http://www.farsfootball.com

http://daftaresher.mihanblog.com

 

ترانه : سازغمگین تربزن

 

ثبت شده در تاریخ دوشنبه 6 دی 1389 به شماره سریال 113719 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

******

عشق هم دیگر شده فراری **** کاردل غم هست وبی قراری

زندگی دیگر شده سردِسرد  **** برگهاروی زمین خشک وُزرد

آی مطرب سازغمگین تربزن **** سازغمگینت توسنگین تربزن

یابزن یا اینکه خاموشش بکن **** کم بگواو را فراموشش بکن

گفته بوداین عاشقی همینه **** تا به کی زانوی غم به سینه

من ندانستم که مجنونش شوم **** مستِ گیسووُدوچشمونش شوم

بی خبرازروزوشبهایم شده **** کارمن ازعشق اوماتم شده

سوختم من درفراقش بی خبر **** اشکهای من برایش بی اثر

عاقبت هم خسته ازاحوال خود **** غرق گشتم بی خبرازحال خود

آی مطرب عشق من بربادشد **** غم نوازچون ناله هافریادشد

تا که هستم سازراکوکش بکن **** با نوای غصه افسونش بکن

 s@ rv

 

http://www.farsfootball.com

http://daftaresher.mihanblog.com

وزن های شعرم گشته خم

  ثبت شده در تاریخ جمعه 3 دی 1389 به شماره سریال 113500 در سایت شعرنو

سایت  آشیانه مجازی شاعران 

*****

باتو می آیم مرا با خود ببرای رهگذر

دور، نزدیک حتی باخطر

با تو می آیم که تنها مانده ام

پرکشید شادی

 ازاین کاشانه ام وامانده ام

با تو می آیم بدانی کیستم

درمیان قصه هایم پس چرا من زیستم

من درختی خشک

 برگم زرد

پای درگل مانده ام

 ازدرد

حسرت فردا وفرداها

 ولی دلسرد

درخم راهم شدم مفقود

همچوهیزم سوختم تااین که گشتم دود

ماهی خشکیده درساحل نباشد آب

روزوشب بی تاب

سوت وکور است درسرای من

گس شده شادی برای من

دردرون خودزنم فریاد

اندک اندک رفته ام ازیاد

سینه مالامال ازغم های پوشالی

وین دل افسرده وغمگین که ازشادی شده خالی

قافیه درقصه هایم کم

این کمردرزیرباروزنِ شعرم گشته دیگر خَم

s@rv

سرنوشت برگ

  ثبت شده درسایت آوای دل .شعرنو وشعر ناب

****** 

دیروز سرسبزو پایدار

خندان وُ استوار

چسبیده بود برشاخه ی یک درخت

ومی خندید برخاروخسِ افتاده درزیر دست وپا

بادهم توان ازجا کندَ نَش نداشت

گاهی به راست وگاهی به چپ

باشادی و غروردررقص باد بود

چون که  روزش بهار بود

باد هم ازغروراو درعذاب بود

امروز چون خزان رسید

زردی ِ بی امان رسید

خشکیدهُ وُ نحیف درزیر دست وپا

نالانُ وبیقرار

بی اختیارخود ، هرسوروان شود

چون مرگ او رسید

او شد اسیر باد

این سرنوشت برگ بود

s@rv

شایدکه خندانش کنم

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 2 دی 1389 به شماره سریال 113395 در سایت شعرنو 

 وسایت آشیانه مجازی شاعران 

******

چشم میسوزدزاشک درپرده پنهانش کنم * نیست داروئی برایش تاکه درمانش کنم

گفته بودم بیش ازاین مارابه رسوائی مَبر * حیف از کاهی که درمانِ تن وجانش کنم

تاکه اودرگونه باشدکارمن اشک تراست * من بدانم عاقبت اورااسیربندزندانش کنم

اوشب وروزش شده ماتم درون گونه ام * انتظاراست قصه گویم تا که گریانش کنم

کاش میدانست که هرشب من گرفتاردلم * دوست داردهرچه دارم خرج سامانش کنم

گفتمش، درمان دردت میکنم زاری مکن * حیف ازآن پولی طبابت عقل نادانش کنم

من نمی خواهم که باشم درمیان غصه ها * پس چرابا چشم خود مانم که آرامش کنم

گفتم او، روزی رسدازگونه بیرونت کنم * اشک میبارداگراورااسیردست رندانش کنم

گریه های لال وکال آتش به سامانم زده * من نشستم پیش اوشایدکه خندانش کنم

s@rv