کلون زدم به دیده ام

ثبت شده درتاریخ یک شنبه 15اردیبهشت 1392 به شماره سریال 238157 درسایت شعرنو

سایتهای : دلنوشتنی – شعر 2 – شعرناب

دربه دری ببین مراتا به کجا کشانده است

که مهروعاطفه دگرازاین زمانه رانده است

ناله نمانده درگلو ، غصه فزون شده درآن

شربت تلخ بی کسی برلب من چشانده است

خیره شدم به پای خودکه نای رفتنش نبود

دوکفش پاره پوره ام میان جاده مانده است

حواس پرت وُکوچ شب دراین دیاربی وفا

تمام حاصلِ مرا به دشت غم رسانده است

شکسته ام درون خودچوشیشه های پنجره

طعم بد وُاشک نگاه به گونه ام نشانده است

دراین خرابه های شام فقط کنایه دیده ام

کسی سرودعاشقی برای من نخوانده است

کلون زدم به دیده ام ، نبینم این همه جفا

که چشم بی وفامرا ،چه بی اثرچرانده است

**

میخواستم فرارکنم

گم کرده بودم پاهایم

نای خراش نداشت دستانم درزمین شوره زار

راه پیمودم با چشمهایم

تنها تاریکی بودوُ وهم

s@rv

http://www.shereno.com/5531/27528/238157.html