نشداومرهم دردم – - قهوه ی تلخ

ثبت شده درتاریخ چهارشنبه 21بهمن1394 شماره سریال 408752 درسایت شعر نو

وسایتهای : شعر ناب .شعر2 .لاین .اینستوگرام .تانگو

ملامت میکنی من را چرا ازعشق توسیرم

نمیدانی تو ،مجنونم !شکسته دل زمینگیرم؟

بسان شمعِ بی نورم به پای خود فرو ریزم

نشسته موسم  پیری براین سیمای اکبیرم

نگاهم خسته ازغمها به غیرازشب نمی بیند

که درآینه ی روزم  پریشان نقش تصویرم

اسیرموج ِطوفانم دراین دریای بی ساحل

شکسته زورقی گشتم که درگرداب آن گیرم

طراوت رفته ازتارم شکسته زخمه یِ سازم

نمیدانم چرا غرقم میان بخت وتقد یرم

سبوکردم شراب دبش که شایدکهنه ترگردد

نشداومرهم دردم ، نبودش رنگ اکسیرم

******

بیا بگشا کمی زندان قلبت را

ویک فنجان ، قهوه ی تلخ

مراامشب تومهمان کن

ودرآغوش لبخندت فراموشم بده

چشمان خیس وبیقرارِمن

تومیدانی ؟

من محکوم گردیدم به عشق تو!

ودریک بامدادبی تفاوت

به جرم عاشقی

احساس من مصلوب میگردد!

ودرعمق وجودت دفن خواهدشد

پس بیا یک امشب دیگر

مراسیراب کن

s@rv

http://shereno.com/5531/42451/408752.html