امشب رهایش کن

ثبت شده درتاریخ 22/9/96بشماره سریال 489955درسایت شعر نو

وسایت شعر ایران – اینستاگرام

کمتردرآغوشت بگیرش، چون پریشان است

افسرده گی هایش درون دیده پنهان است

امشب نمی خواهد که گرمای تن اش باشی

آتش گرفته سینه اش ، امید باران است

اکنون دلی آشفته  ، اندوهی کلان دارد

اوروزوشب مهمانیِ غمهای عریان است

دنیای بی روحش ، پُراز نامهربانی ها

رنگ نگاهش ریسه رفته چونکه ویران است

بادردوُ رنج اش گاه میان گریه میخندد

غافل شدی ازحال او وقتی که خندان است

دیگرنمی خواهد درآغوشی بخوابد او

باورمدارش  فاسق وُ درفکر جولان است

اوخسته میباشد بیا امشب رهایش کن

پژمرده رخسارش غم ازچشمش نمایان است

بگذار خیالش با خودش آهسته بنشیند

دنیای تاریکش خمودوُ مثل زندان است

**==**==**==**

درنزن

پشتِ درِ بسته کسی نیست ، یرو

مثل دل

خانه مخروبه شد ازشورونشاط!

آنکه ازسوک دریچه تورا دید زند

جسم بی روح وپریشان حالیست

با کوله باری ازخاطره ها

که به یغما رفته !

ونگاهی مجنون

که نمیبیند تو

برو درفکر دری دیگر باش

تا ترمیم کند

باز هوای دل خود

s@rv

http://shereno.com/5531/58343/489955.html