آلوده گشتیم

آسوده رفتم ازدیارتوبدونِ دنگ وفنگ

دانم که این دل میشودبی توهمیشه تنگ تنگ

من درشکست عشق ورسوایی دگردرمانده ام

مانندسربازی نشسته روبه دشمن بی تفنگ

دشت کویری میروم تا غرق رویاها شوم

بااین دل پوسیده ام درکوره راه باپای لنگ

خوشترنباشدمثل من بااین همه افسرده گی

مانندیک دیوانه ام بااشک وخنده منگ منگ

دوزو کلک بانفرت وکینه فراوان دیده ام

دیگرحنای عاشقی خشک وندارد آب ورنگ

هرسوروی غارت شوداندیشه های پاک تو

عشقی نباشد غیردلهایی که گشته همچوسنگ

دنیاگرفتی شوق وآرامش ازانسانهاچرا!؟

آلوده گشتیم روزوشب باحقه ونیرنگ وجنگ

**==**==**==**

خسته هستم خسته  ترازخستگی

گیج ومنگم درخودم

ازچه بایدکردن وابستگی!؟

خسته ام ازشعر ، وزن وقافیه

ازردیف واین هجای بی حجاب

خسته ازنیش قلم !

مینویسد واژه های تلخ وغم

روی بوم تنگ وتاریک دلم

خسته ام ازخط خطی ها

نقش بسته روی برگ دفترم

اما بیقرارم کرده ای تو ای رفیق

تا نویسم بار دیگرمشق شب!

گرچه غرق بیت های خسته ام

باهمه سختی ودردکوره راه

آمدم بااین قلم تا قصه بارانت کنم

بعدازآن غمها به صلابه کشم

s@rv

Shereno.com/profile.php?id=5531