سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

حالا که دگر نیست

ای شمع من آن شعله رقصان توبودم

ای شعله من آن آتش بی جان تو بودم

پروانه من آن شمع دل وجان توبودم

ای دوست من آن مونس پنهان تو بودم

حالا که دگر نیست مرا مونس و یاری

شادی وصفا گشته ازاین خانه فراری

ای شمع بیا روشنی خانه من باش

ای شعله توهم گرمی کاشانه من باش

پروانه  توهم مونس تنهائی من باش

ای دوست بیا گوش بدین قصه من باش

s@rv

نظرات 1 + ارسال نظر
پگاه عامری سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:54 ب.ظ http://www.bapegah.blogfa.com

سلام جناب لقمانی
چه شعر زیبایی بود . خواستم سری بهتون بزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد