ثبت شده درتاریخ شنبه20 مرداد97بشماره سریال درسایت شعرنو
اینستا گرام
ما دراین دنیای وانفسا ، پرازکابوس ودردیم
آنچنان بیخودشدیم ، باخود دمادم درنبردیم
زخم سنگینی زدند بردل ، نجیب ونا نجیبان
خسته ایم ازعاشقانِ بذله گو ، با خودچه کردیم
مانده ایم درشهر خاموش ، کوچه های غم گرفته
روزوشب درخود بغلتیم ، مثل تاسِ تخته نردیم
همچویک آتشفشانِ یخ شدیم بی عشق وشادی
درکنارعشق سوزان ، همچنان ما سردِ سردیم
سرگریبان ، بارِ سنگینی بدوش و خسته ازراه
بی رفیقان میرویم ازآشیانه ، برنگردیم
چون غریبه دردیارِ خودشدیم حیران وویران
دربهارانی خزان گشته ، درختی زردِ زردیم
**==**==**==**
بگشای درِخانه که غم، شده مهمان امشب!
چه کنیم ؟ خوگرفته به سراپرده ی ما!
دیرگا هیست او منتظر است ، بسوزد، جان وتن من
قفل برچفت درخانه مزن،اوشده خسته ی راه
اسیراست پشت درِ ما
مهمان است ، عزیزاست ، برکلبه ی ما
جام اشکم تو بیار ، که بریزم برای دل او
تا نوشدوسیراب شود
وآسوده شودخاطراو
اخم ازچهره ی خود برچیند
طبابت بکند خنده بی معنی ما
گرکه درمان نکند ، غم برودازاینجا !
چه کنیم بی غمها ؟
که تلاطم بشودسینه ی ما
وپریشان حالیست درخنده ی ما
باز کن در
اومنتظر ضجه ی ماست
تاکُشد شادی مستانه ی ما
که بمانیم من وتوبا غمها ، زیراین سقف سیاه
افسوس نمیداند او
سالهاست ، غصه هارفته به باد!
همه ازخاطرِ ما...!
s@rv
shereno.com/profile.php?id=5531