سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

بخت : تقدیمی استادهادی عبدی

 

شاعر: استادارجمندم جناب هادی عبدی عزیز

تقدیم به جناب لقمانی ارجمندکه همواره مدیون مهربانیش هستم

ثبت شده پنجشنبه 17 شهریور 1390 به شماره سریال 142069 در سایت شعرنو

**
سایه ی سرواجل آمده من راببرد

سمت ویران شده ای ، یاکه ثریا ببرد

یوسفم ،کاش رهاندمن بیچاره زچاه

شایدازبخت خوشم سوی زلیخا ببرد

یاسپاردتن بی جان مرا برسیلاب

تاکه این رودمراخانه ی سارا ییرد

ازمیان دوسه صدمردم رنگین شده ای

درهراسم نکندرنگ سمیراببرد

**

ملک ویران شده ام را توخدائی ، توخدا

بیصداآمده حتما که خداراببرد

ترس ، ازرفتن من نیست ،پری روی بدان

لابداین دیو ، کمر بسته که پریاببرد

مینویسم ته این شعر ردیفی دیگر

هرچه دارم ببردکاش شما را"نبرد"...
(هادی عبدی )

http://rahi28.blogfa.com/ 

هرچند بخاطرلطف ومحبت جناب عبدی ارجمند به این شاگر نوپای خودسپاسگزارم .اما ازنظر  

     زیبائی .معنا ومفهوم شعر باید هرروز خواندولذت برد ازاین قلم توانمند 

** 

تحلیلی ارزشمند ازدوست ارجمندوشاعرم جناب اسکندر اقدسی براین غزل شیوا

با سپاس وتشکر از اسکندر عزیز

سلام ودرودبرجناب عبدی شاعر وسلامی دیگر برجناب لقمانی عزیز

دوستان همانطورکه خواندیدغزل تقدیمی بسیار زیبائی بود.هم محتوای غزل وهم نحوه ی  سرودن وهم غایت آن که چرا تقدیم شده است : هم به جناب عبدی به خاطر سرودن وهم به جناب لقمانی به جهت مورد خطاب  وطرف تقدیم بودن دراین غزل زیبا تبریک میگم .اما با اجازه هادی عزیز می خواهم توضیحی کوتاه درخصوص بیت سوم شعر بدهم

(یا سپارد تن بی جان مرا بر سیلاب – تا که این رود مرا خانه ی سارا ببرد)

منظورازرود اینجارود ارس ( آراز ) می باشد و سارا ( سارای ) دختری است که درفولکلور آذربایجان نماد پاکی و تقدس شناخته می شود دختری ساده از ایلات آذربایجان و دلداده ی فردی موسوم به ( خان چوبان ) به معنی بزرگ چوپانان که درراه رسیدن به او ازدست عوامل اربابی که خواهان سارای بوده خود را به سیلاب آراز همیشه در حال طغیان می اندازد وغرق می شود که سایرهم زبانان و دوستان آذربایجانی وتُرک بنده بهتر ازمن نسبت به این موضوع می توانند توضیح

دهند                                                  

حال شاعر به زیبائی از این داستان واقعی ونمادین بهره جسته وتصویری دیگرگون خلق نموده است

به دست اوسپارم من (نقدیم به دودختر عزیزم درکانادا )

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 16 شهریور 1390 به شماره سریال 141983 در سایت شعرنو- سایت شهر شعر – سایت شعرتک

نجاتم ده گرفتارم که، بال وُ پرندارم من

میازارم که دربندَت اسیر وُبیقرارم من

نبودی بی وفا اما چرابا من جفا کردی ؟

بیا بگشا درِمهرت که هرشب انتظارم من

ندارم صبر،هجران وُ فراق ات میکُشد من را

نشسته برف پیری برسرم تنها وُزارم من

منم آن مرغ پربسته پریدن شد فراموشم

توان دوریت دیگرندارم، شام تارم من

ترحم کن براین حالم پریشانی شده کارم

نباشی درگلستان یک نهال همچوخارم من

اگرروزی گذرکردی ازاین بستان بی رنگم

توخود بینی میان گلشن وگل بی بهارم من

مرنجانم ، نباشد طاقت این درد وحیرانی

بیابشنوتوفریادسکوتم رادگرتنها نَزارم من

نشستم برسرراهت که شاید بینم ات اما

برای دیدنت هم لحظه هارامی شمارم من

زهجرانت درونم خسته وآلوده ازدرداست

خداهمراهتان باشد، به دست اوسپارم من

**********

چقدرسخت است دوری قصه ها دارد- نبینی رنگ یارانت برایت غصه هادارد

کاش این دوری دگر نزدیکتر میشد – زمان رفتن غمها کمی هم زودتر میشد

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

به بوسه ی گرمی ...؟

 ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 2 تیر 1390 به شماره سریال 133597 در سایت شعرنو 

 – وسایت شعر ناب

نمیکنی نظراکنون، به حال ویرانم

که غم گرفته بدون تو،این گریبانم

به بوسه ی گرمی ، مرا کجا بردی ؟

که تشنه نشستم ، چومرغ بی جانم

به جز وصال تودرمان نمیشوددردم

منی که جان خودم رافدای توکردم

قسم به عشق ووفایت دوباره بازآئی

که بی تو نباشم من ، بگوکجاگردم ؟

بهارمن که خزان شد ، بیا بکن کاری

بجای خنده شب وُروزمن شده زاری

ببین توگوشه نشینی چه غصه هادارد

بگوتوچه سنگی ، دراین دلت داری؟

شکسته سکوتِ من چراصدائی نیست

ضعیف وُاسیرهستم چرارهائی نیست

توئی که مرهم این دردی ،بیابه بالینم

اگرکه نباشی تو،  دگردوائی نیست

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

عاقبت ننگ میشود:تقدیم به استادهادی عبدی

 (تقدیم به جناب هادی عبدی ارجمند)

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 8 شهریور 1390 به شماره سریال 141166 در سایت شعرنو

وقتی که دل درون تنم منگ میشود

با من همیشه درستیزوجنگ میشود

گاهی نشسته که رسوا کند مرا

گاهی چوشیشه ی بی رنگ میشود

گاهی نظر کند او بامهروبا صفا

گاهی اسیرفتنه ونیرنگ میشود

روزی به غم نشیند وُزاری برای من

روزی دگر چوتیرخدنگ میشود

یک دم نوای عشق است وُخوش خبر

تالحظه ی دگرمارخوش رنگ میشود

گاهی چوپنبه نرم است وُدل فریب

گاهی دلم چوآهن وسنگ میشود

گه دست بسینه نشسته درون من

من ازفریب اوکارخودم لنگ میشود

گاهی بزک کندبا عیش ونوش خود

روزی دگرچه بی دنگ وفنگ میشود

گه گوشه نشین است وسربه زیر

برمن که میرسد خیلی زرنگ میشود

گاهی به جشن وسرور است کنار من

وقتی نفس درون سینه ام تنگ میشود

اینجا که نیست جاومکانی برای او

بیچاره دل هوس شهرفرنگ میشود

تا هست که اونشود مرهمم ولی

دانم که عاقبت برای من ننگ میشود

s@rv

شعرالهام گرفته ازاشعارارزشمنداستادبهمنی است هرچندافتخارآشنائی با اشعاراین استادارجمند نداشتم: با سپاس ازراهنمائی جناب عبدی بسیار عزیزکه همیشه به بنده درس وآگاهی میدهند

800صفحه باشاعر:گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

محمدعلی بهمنی سال 1321 در شهر دزفول متولد شده است، وی در سال 1378 تندیس «خورشید مهر» را برای کسب عنوان برترین غزلسرای ایران دریافت کرد، وی همچنین در سال 1385 از سوی ستاد چهره‌های ماندگار به عنوان «چهره ماندگار» معرفی شد.

http://daftaresher.mihanblog.com