ثبت شده درتاریخ چهارشنبه 27 اسفند 1393به شماره سریال 360008درسایت شعرنو
سایتهای : شعرناب – شعر2
خسته ام
کارمن کوه کنی نیست ، خسته ازخود شده ام !
از زمانه که میرقصاند روزوُشبم
وخزانی که درآن خشکیدم
یا بهاری که ندارد جلوه
آفتابی خمیده درتنگ غروب
سحری بی رونق
حتی ازبقال سرکوچه دگرخسته شدم !
کارروزانه ی من ، دیدن بُق کرده ی او
وتکرارسلامی دیگر
تا نشاند برلب خنده ی تلخ
اوهم خسته شده !
غم دنیاست که گشته بارش
لب گشایدکند رازونیاز
لیک دردل فرومی ریزد
چون بداند نشوم درمانش !
میروم بی سخنی راه پرازفاصله ها
گرچه ، خسته شدم !
s@rv