سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

رسیده ام به انتها

ثبت شده درتاریخ دوشنبه 27 خرداد98بشماره سریال درسایت شعرنو

اگرچه رفته ام چنین ، دوباره ازخیال تو

نشسته ام به گوشه ای شفا دهدوصال تو

رهاشدم درون خود چونام بی نشانه ای

نمیشودکه تا ابد شوم فقط وبال تو

چنان گرفته بغض عشق ره گلو وسینه ام

چراکه بسته ای درت ، چنین شده روال تو

بیاببین که خستگی بریده طاقت مرا

چگونه ناله سردهم، نباشدش ملال تو

بسان سرو بی ثمرخزان زده به شاخه ام

برای تو چه لذتی که خشک شودنهال تو

رسیده ام به انتها ازاین غم فزون شده

ندیده ام درعاشقی کسی شود مثال تو

s@rv

shereno.com/profile.php?=5531

نباشداختیارخودم

ثبت شده درتاریخ یکشنبه25خرداد98بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

مراکه بجوید نشسته ام کنارخودم

که گم شدم دوباره میان حصارخودم

کسی به این دربسته درنمیزنددیگر

بغیر سایه ام ، که مانده انتظار خودم

سرم به گریبان ، نگاه خسته به دیوارم

دلم گرفته زدنیا، خودم سوارخودم

غزل تهی شده ازعشق وهجای بی معنا

قلم چه سراید، منی که بیقرار خودم

به دفتر شعرغمینم ، سرک کشم گاهی

منم که غافلم ازخشکه لاله زارخودم

چه خواروزبونم به شعروشاعری کفتن

هرآنچه نوشتم غمی شده به بار خودم

رهاکنید دل آشفته ام کجاست آغوشی

که خسته ام ازعشق نباشداختیارخودم

==**==**==**==**

شب بلند، راه دراز

کوله بارم سنگین

پرازکهنه لباس ذهنم !

همچنان دغدغه ی فرداها

آغوش گشوده برمن

که چه سان بایدزیست!

چاروق پاره شده

پامیان سنگلاخ

سینه خالی شده ازعشق وشعف

تن خسته ، پریشانی حال

مقصد، نامعلوم

باقافله ای مانده به گل

سفره تهی گشته زِ  نان

ساحل عشق ، حیران شده ازویرانی

نخ نما گشته دلم

با این همه اغواء گران

همچنان من گره خوردم درخود

s@rv

shereno.com/profile.php?=5531

 

مردی بی نشانه

ثبت شده درتاریخ دوشنبه 20خرداد98به شماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

رفتی ومن ماندم و تنهایی و این کنج خانه

همچومرغی غم زده ، ماتم گرفته آشیانه

رفتی وعطرتنت جا مانده لای دفترشعر

سرگریبانم ، ازاین جورِ نفس گیر زمانه

غیرِعکس ویادتان چیزی ندارم تا ببویم

گم شوم گاهی میانه خنده های ناشیانه

بی خبرهستید ازاین حال ودل زارو پریشان

میشودروزی نهال خشک من شایدجوانه!؟

استغاثه میکنم هرشب بگردد ره گشایی

خوگرفتم باغزل های غمین خودشبانه

خاطراتم را نوشتم گوشه ای درسوکِ خلوت

واژه هایم پُرشده اندوهِ تلخ وعاشقانه

انتهایش بغض سنگینی ازاین آبستن ودرد

حک شده برروی جلدش شعرمردی بی نشانه

==**==**==

بزن برتاروتنبورت

بزن شاید فروریزد غم ودردم

که پرکرده تمام ذهن پوچم را

وخالی گشته ازااین عشق بی معنا

چه بی رحمانه میبارد

دراین دنیای وانفسا

غم ودردم

یکی هرگز نمی پرسد احوالت

ومن درغربت تنهایی خود

گم شدم با آرزوهایم

میان کوچه ای بن بست

که حتی مست ودیوانه

دراین کوچه نمی چرخد

s@rv

shereno.com/profile.php?=5531


کی ندامت میکنند؟

ثبت شده درتاریخ شنبه 18خرداد98بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستا گرام

من همان آوازه خوان  دوره گردو بی نشانم

عاشقی دیوانه دراین شهربی نام ونشانم

هرکه می آید نگاهی میکند برساززارم

گم شدم درکوچه های غمزده بی همزبانم

دردجانسوز التهاب ازرنج دنیای که دیدم

طعم بغضی درگلوی زخم وپردردم چشیدم

داغ پیشانی دگر ازسجده وسجاده ام نیست

ازنمادین عابدان ، ازباوردبش وامیدم

دانه ی تسبیح شمردن کارهرروزوشبم بود

خواندن ذکرودعا هرلحظه ها زیرلبم بود

من پشیمانی ندارم راه وبی راهی که رفتم

آنچه میکردم ، برای اعتقادو مذهبم بود

واژه هایم تلخ ومعلول دل وحال پریشان

ازدروغین وعده ها، دوزوکلک سردرگریبان

آنچنان درخودگره خوردم ازاین نامردمی ها

کی ندامت میکنند ؟ ازظلم خودگردند پشیمان

s@rv

shereno.com/profile.php?=5531

من رها گشتم

ثبت شده درتاریخ دوشنبه6خرداد98بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

بی خبررفتی نگفتی من غریب و بی نشانم

ره کجاجویم دراین تاریکی شب ناتوانم

رفتی وحتی نگاهی پشت سرهرگز نکردی

تانبینی زخم چرکینی نشسته عمق جانم

من رهاگشتم به خودباسایه ای تنهای تنها

مثل تیر خسته ای گشتم، شکسته درکمانم

آنچنان سیلی زده برپیکرم این بادوطوفان

غرق دریاهاشدم، چون قایق بی بادبانم

شانه های طاقت این بار سنگین را ندارند

همچویک سروخمیده ،برگ خشکی درخزانم

گم شدم درانتهای جاده ای تاریک وخاموش

تابه کی بایددراین سردرگمی هایم بمانم

غصه ها هرشب برایم قصه های غم سرایند

گیج ومبهوتم دراین غربت گرفته او امانم

کوس رسوایی من وردزبان خاص وعام است

همچومست نیمه شب درجمع عیاران روانم

خنده دارد بغض من با این مصیبتهای پنهان

مثل دیوانه به افکاری خیالی نغمه خوانم

s@rv

shereno.com/profile.php?=5531

گرفتارم به زخم دل

ثبت شده درتاریخ دوشنبه 31 اردیبهشت 98 بشماره سریال 536368درسایت شعرنو

اینستاگرام

اگرافسرده ام ، درگوشه ای تنها نشستم

به روی خود ، همه درهای شادی راببستم

به دردی سرکش و ناخوانده وپنهان اسیرم

مگوازعشق وشیدایی ی تومن سیر سیرم

چنان پیچیده ام درخودنمی خواهم بدانی

به پای غصه وغمهای من یک دم بمانی

بگودنیا بخواب اوگم شده درخوددوباره

که حالم گشته ازپوچی ذهنم پاره پاره

بگودنیابخوابد ، من کمی آرام بگیرم

من ازاین دردپنهانیِ خودخُردوخمیرم

گرفتارم به زخم دل، نمی دانی چه باشد

چنین آهسته آهسته ، دلم را میخراشد

s@rv

shereno.com/profile.php?=5531