سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

راه کور ُ پرپیچ وخم

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 20 بهمن 1389 به شماره سریال 119225 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

**

گم شدی درزندگی

محومیگردی توبا وامانده گی

این همه فریادها

لیک اکنون بی صداشددادتو

خودشدی صیادخود

بغض هاسنگین وسخت

غم نداردانتها ازپوچی افکارتو

درسرایت آسمان تاریک ازمهتاب شب

روزهایت کرده تب

نیست دیگرهیچ منزلگاه تو

مردمی دیگرزدست ظلم میگردندرها

بشنواین فریادها

غرش باران ورعدوبادها

درمیان کوچه ها

شهرهاآلوده ازپژواک درد

میدهی تاوان عشقی بی ثمر

دین به یغمارفت دست ظلم تو؟

ملتی دربنددرچنگال تو

لیک امروزت ببین

سربه سینه درکمندغصه ها

لحظه هاپوسیده بین هفته ها

کوله بارت بسته بار ناله ها

بارسنگین شد برایت

چون تودرخودگم شدی

اندرونِ کاخ خودزندان شدی

راه کور ، کوچه ها پرپیچ وُخم

چون ندانستی که سرگردانِ ظلم خودشدی

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com/

http://farsfootball.com/

می خواهم آزادگردم !!

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 16 اسفند 1389 به شماره سریال 122091 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب

**

دغدغه هایم پریشان

شعرها نا بالغ

قلم حیران ، دیوارخیال خیس

قندیل بسته ازیخی که ذره ذره آب میشود

در خاک گُم

کاش قندیلی بوددرغار

هربار قطره ای برجسمش افزون

تا ستونی گردد

استوار

مهتاب شعر مُرده درخسوف

خورشیدقافیه درکسوف

نگاه ، تشنه ی یک قطره باران

پنجره هامسدود

شیشه ها فولادی

لحظه های زردانتظار

دربهاری که میشودخزان دید

هرروز افکارم شخم میزنم

شعری روید

سبز میشود

خاروخسی بیش نیست

آن هم درآغوش باد

دستان پینه بسته ازسختی زمان

قلم مچاله بین انگشتان

بوم سرگردان

محوشده همه ی خاطرات پنهان

می خواهم آزادگردم

ازسوززمستان

شعشع تابستان

بهارمانده درآغوش خزان

ازبن بست های پرپیچ وخم این زندان

s@rv 

 

http://daftaresher.mihanblog.com/

سیلاب ها

 ثبت شده در تاریخ سه شنبه 26 بهمن 1389 به شماره سریال 119830 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب

**

برای ماندنم

دعا مکن

هیچ شمعی روشن نمی شود

هواطوفانیست

**

بغض سنگ شده

درگلو

رها نمیشود

پُتک زنم ؟

سوراخ میشود

باانگشت نمیتوان سیلاب بست

**

سکوتم

شکست

تنهاترازمن بود

**

باریدم

برای غمهایش

خندید

سیلاب شدم

غرق درخود

**

بی او رفتم

بی من ماند

هردورفتیم

در تنهائی

s@rv

گشایم میله ها

 ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 5 اسفند 1389 به شماره سریال 120969 در سایت شعرنو

سایت آوای دل وسایت شعر ناب

تقدیم به دوست بزرگوارم استادترکمان ارجمند

**

ازآن وقتی که عشق وعاشقی مرد

همان دم قلب ما پوسیدوپژمرد

تمام لحظه هاخاموش ودلسرد

همه آشفته وآلوده ازدرد

زده آفت براین برگ درختان

بهاران نیست دیگرشادوخندان

تمام چینه ها آوارگشته

خزان درباغ گل ماتم نشسته

پرنده درقفس گردیده مدهوش

گرفته زانوی غم رادرآغوش

شده پروانه دیگر مات وحیران

به دیده بنگری، چون شمع گریان

چروکیده، پریشان، خُردوخسته

بَلَم بی ناخدا درگِل نشسته

همه تکراردرافکاردیروز

غم وغصه بساط هرشب وروز

نه دق الباب بردرهای بسته

همه دلهازیکدیگر گسسته

صدای خِش خِشِ خشک درختان

گلوی خس خسِ این دردمندان

درِمیخانه ها خاموش وُبسته

دل ساقی ، سبوی می شکسته

نداردعشق، مکتب خانه ی دل

صداقت محوگشته خفته درگِل

همه ماتم زده بیزارو پُرغم

به هرمحفل روی پاشیده ازهم

نشسته تخم کین بر سینه وُ دل

همه بیدادها  فریاد باطل

دراین ماوا که دشمن درکمین است

به دستان پینه ها جای نگین است

نباشدکس به فکردردمندان

چروکیده نگاه مستمندان

نوای بادوطوفان گوش تاگوش

ربوده ازسردیوانه ها هوش

اگرچه دست وُپا بسته به زنجیر

ازاین دنیای پاشیده شدم سیر

گشایم میله هاباچنگ ودندان

رهاگردم من ازاین بندوُزندان

s@rv

همه بی معناشده

 

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 1 اسفند 1389 به شماره سریال 120521 در سایت شعرنو

سایت شعر ناب 

****

گوشها لال

زبان کر

پاها مچاله کرده خنده ها

دست ها راه میرود درخیال

دل فریادمیزنددرسر

قلب گرفته درزانو

سردرجیب ملتهب ونگران

چشمها خیره برپشت

گلو تنگ شده درکفشها

صدا خزیده درزمین

سکوت فریادمیزند

بغض ترکیده درکمر

انتظاری خروشان درنیل

بادبان بی قایق

قایقران درسراب

ساحل بسان کوه

ماه خفته درکویر

خورشید غرق درسیلاب

کتاب شعر سرگردان زیر آوار

قلم گشته بی نفس

شمع درمیان باغ ماتم

پروانه گریان درقفس

اسیر بازی زمانه ام

هیچ نمیدانم

همه بی معناشده

s@rv

نردعشق

 

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 1 اسفند 1389 به شماره سریال 120425 در سایت شعرنو

سایت آوای دل وسایت شعر ناب

**

تقدیم به استادعلی ترابی ارجمنددرپاسخ به شعر زیبای نردزندگی

عاشقی یک نوع قمار زندگیست

گرببازی عاقبت افسرده گیست

من نشستم باعشق بازی کنم

شانس رابربخت خودقاضی کنم

اورقیبم گشت دراین جنگ سرد

تخته را آورد با آن رنگ زرد

تخته نردعشق رااو باز کرد

تاس اول راخودش آغازکرد

جفت آوردجفت هایش خانه بست

راهِ رفتن روی من یکباره بست

آرزویم جفت بود اما نه شش

خانه هارابسته بودباشیش وبش

تاس هم بابخت من سازش نکرد

خانه های بسته رابازش نکرد

مُهرهایم هرطرف تک دانه شد

بُرد هم باتاس من بیگانه شد

هریکی تنها درون خانه ای

من ندیدم این چنین افسانه ای

باردیگرپنج به دوتاسم نشست

دوبه دو آورد پشتم راشکست

عاقبت هم مارس گشتم پیش او

شش به درگشتم دگرباکیش او

s@rv