سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

میشوداما چگونه ؟

ثبت شده در تاریخ شنبه 25 دی 1389 به شماره سریال 115996 در سایت شعرنو

**

میتوان در این سرابادردخودتنها نشست

میتوان باعشق هم بااین دل رسوا نشست

یادراین دنیای غم بی غصه وغمها نشست

میشوداما  تومیخواهی که با آنها نشست

میتوان چون برگ زردی انتظارت بادبود

میتوان این سینه ها بی کینه ازفریادبود

میتوان بی عشق هم درلحظه هادلشادبود

میشوداما نمیدانی چگونه لحظه هاآزادبود

میتوان شمع دل پروانه درهرخانه شد

روشنی بخش دل آشفته ی دیوانه شد
میتوان بادردومحنت های دل بیگانه شد

میشود اماکمی دیراست دل غمخانه شد

میشود درواژه هایت عشق راپویا کنی

میشود خواری ونکبت دامن غمها کنی

نغمه های عیش وشادی دردلت برپا کنی

میشوداما چه گونه غصه را تنها کنی

s@rv

http://www.farsfootball.com/

http://daftaresher.mihanblog.com/

میمانم تا صیح سحر

ثبت شده در تاریخ جمعه 24 دی 1389 به شماره سریال 115879 در سایت شعرنو

**

بی تو مهتابی نیست

ره شده سوت وخموش

همه جا تاروکبود

مرغ عشق درقفس اش زارونزار

با که اوگیرداُنس ؟

ماه پنهان پس ابر

سربرون کرده ازگوشه ی ابر

بانگاهی نگران

همچومن

اوخجل

ازتابیدن خود ،بی توبردشت ودمن

همچنان منتظر است

نورافشان نماید پاوقدمت

پس چرادیرشده آمدنت

تنگ شد بی تودگر این دل من

پیچ درپیچ شده خانه ی غم

کوچه خاموش شده

چون درآن نیست صدای پائی

بازهم میمانم ، تا صبح سحر

که به پایان برسد این هجران

تا بدان لحظه صدای قدمت

گرمی کوچه وُبازارشود

وبا آمدنت

باز این کوچه ی تاریک مهتاب دگر

که چه شیدا دل من

وچه رسوا شده غم

s@rv

قاپ من

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 21 دی 1389 به شماره سریال 115634 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب

** 

من هستم وُیک درخت

باشاخ وبرگ خشک ، تکیه گاه من

با صندلی شکسته پا ، حالش خراب ترزمن

اودردفشارمن ، من درد بارِغم

من هستم وفریب خود

واین قاپ ازپیش باخته را

تنها وُ درسکوت

بالای سرنشسته تنها یک کلاغ پیر

غارغار میکند

شایدبرای من

شایدبرای لانه ی درهم شکسته اش

که گاه باران میچکد

قطره قطره برسرش هنوز

اوهم چومن ازپیش باخته ی قمار

افسوس او خورم ؟

یاغافل زحال خود

واژه ها خشکیده درگلو ،با بغض کال

باگریه های لال

با کومه ی آوراگشته همچوخود

وحکایت شبهای بی فروغ

با چهارقاب کج نشسته برزمین

که کیش و مات گشته ام هنوز

گاهی چه زود میرسد خزان

هرچنده بهاری ندیده ام

خزانم نرفته بازخزانی دگرشود

لیلاج هم نبودم برای بُردقمارخود

این است قاپ من

s@rv

http://www.farsfootball.com/

http://daftaresher.mihanblog.com/

 

آزارم مکن

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 19 دی 1389 به شماره سریال 115308 در سایت شعرنو

سایت شعرنا ب وانجمن ادبی آشیانه

**

این دل سودازده با من نباشدسازگار

روزوشب گشته برای دوری توبیقرار

جای پایم محوشددرلابه لای سایه ها

خنده برچیدازلبم با آتش این ناله ها

سوختم ازآتش سردت دگرخوارم مکن

بیش ازاین هم ملعبه درکوچه بازارم مکن

یاپروبالم شکن یا زین قفس آزادکن

یافراموشم بکن یاعشق را فریادکن

بس کن آزارم مکن،قصه بازارم مکن

درمیان جمع عشاقان توغم بارم مکن

ناله هایم باز درمان تن وجانم نشد

عشق توآخرحریف چشم گریانم نشد

دیگرازاین بی وفائی کم مرادیوانه کن

من که مستم کم دگرآواره ی میخانه کن

بازکن دررا کمی هم ناله هایم راببین

اینهمه با عشق سرگردان من تنهامشین

s@rv 

http://www.farsfootball.com/

http://daftaresher.mihanblog.com/ 

می خواهم همیشه محوباشم

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 7 بهمن 1389 به شماره سریال 117557 در سایت شعرنو

سایت شعر ناب – سایت آوای دل 

**

بگذار به خودباشم

بهانه برای ماندن نیست

من سایه ی سنگین آوای غم انگیز توام

همیشه بیت بی قافیه درلابه لای شعرت هستم

واسیر نیش قلمی

که هرلحظه مرا مینویسد ومحومیکند

تنها واژه های اندوه وُ بی وزنم

گاه تصویر غم گاه غصه

گهی  قصه

که درشادیهایت پنهانم

وتونقاش نگون بختی من

همیشه دلتنگی های شعرت هستم

وخزان در بهارت

من اشک های سرگردان گونه هایت هستم

نه خنده ی لبانت

من فانوس خاموش دردریای پریشانم

وهول ازطوفان خروشانت

نه شمع روشن کاشانه ات

مرغ اسیر درقفسم

همیشه مسدود

نه پروانه گردشمع

مگذار بیش مرا بخوانند

برایت اشک اندوه ببارند

که سرگردانم

در تلاطم انگشتان بی جانت

دیگرنگاهم پژمرده

خسته ام ازحال پریشانی خود

رهایم کن ازاوهام زندگی شاعرانه ات

بگذارافسانه گردم

درخاطراتت

نمی خواهم تکرار دوباره شوم درشعرت

میخواهم همیشه محوباشم

s@rv

هیس ، اینجا خفته اند دیگران

ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 15 دی 1389 به شماره سریال 114758 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

*** 

من که گفتم ، باز آیم قصه هابرپاکنم

ازتمام دردها ، ازپچ پچِ پشت اطاق ، ازصدای خفته دربیهوشی ام

ازترددها وُاین آمدشدن

هرکه آمدناله سردادبرسرم

فکرکردم ، شاید مرده ام !!

چون ازاین دنیای وانفسا ، من افسرده ام

درسکوت وُ سردی آن تخت خواب

من که خودجاخورده ام

چیستم من ، کیستم دراین اطاق

نیست پهلویم کسی، هستم کباب

پس چرا؟

آنها زپشت شیشه ها ،  میکنندمن را دعا

بعدفهمیدم که بیماراست تنم

غم نشسته ازسرم تا دامنم

اشک همراهان ازپشت اطا ق

قطره قطره میچکید ، ازکنارشیشه ها

خنده کردم ، بعدازآن افسوس خوردم برخودم

تاکه بودم کس نخندیدبا دلم ، غصه ها شدحاصلم

تشنه بودم تشنه ی یک قطره آب ، هرکجارفتم سراب

من ازاول دردخودرا گفته ام

تا به امروزم که اینجا خفته ام

حال من باز آمدم ، کیست تاداندکه غمساز آمدم

خواستم قصه هاازدردخود برپا کنم

آنچه آمدبرسرم رسوا کنم

لیک دریک قاب عکس

کودکی انگشت برروی دهان

هیس ، اینجاچون شما، خُفته اند دیگران

s@rv  

http://www.farsfootball.com/

http://daftaresher.mihanblog.com/

توتعبیربکن

  ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 8 دی 1389 به شماره سریال 113955 در سایت شعرنو.

سایت آوای دل – سایت شعر ناب – سایت آشیانه مجازی شاعران

*******

گفته بودم سفری خواهم رفت دور

دورترازهمه جا

تنهائی

تا بدانجا که مدهوش

درخودگم بشوم

باخاطرتلخ

کس نباشد که دهدراه نشان

باهمه سختی راه

با تنی خسته ، پریشان واین حال نزار

دل به دریا زده ام

تاکه تقدیرچه باشد درپی

لیک دانم که بارفتن من

شعرهایم بروندهمه بربادفنا

برگ برگش باباد خزان همه آواره شوند

به کجا ؟

تا بدانجا که دگرهیچ نباشداثری

هرکه دید دفترشعرم مرادریابد

تا اگرباز آیم یک باردگر

عشق معنا بکنم

که بدانید کجا رفته به باد

عشق بی حاصل ما

غیرازاین بود توتعبیربکن

 قصه ی تنهائی ما

s@rv 

 

http://www.farsfootball.com

http://daftaresher.mihanblog.com

 

ترانه : سازغمگین تربزن

 

ثبت شده در تاریخ دوشنبه 6 دی 1389 به شماره سریال 113719 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

******

عشق هم دیگر شده فراری **** کاردل غم هست وبی قراری

زندگی دیگر شده سردِسرد  **** برگهاروی زمین خشک وُزرد

آی مطرب سازغمگین تربزن **** سازغمگینت توسنگین تربزن

یابزن یا اینکه خاموشش بکن **** کم بگواو را فراموشش بکن

گفته بوداین عاشقی همینه **** تا به کی زانوی غم به سینه

من ندانستم که مجنونش شوم **** مستِ گیسووُدوچشمونش شوم

بی خبرازروزوشبهایم شده **** کارمن ازعشق اوماتم شده

سوختم من درفراقش بی خبر **** اشکهای من برایش بی اثر

عاقبت هم خسته ازاحوال خود **** غرق گشتم بی خبرازحال خود

آی مطرب عشق من بربادشد **** غم نوازچون ناله هافریادشد

تا که هستم سازراکوکش بکن **** با نوای غصه افسونش بکن

 s@ rv

 

http://www.farsfootball.com

http://daftaresher.mihanblog.com

وزن های شعرم گشته خم

  ثبت شده در تاریخ جمعه 3 دی 1389 به شماره سریال 113500 در سایت شعرنو

سایت  آشیانه مجازی شاعران 

*****

باتو می آیم مرا با خود ببرای رهگذر

دور، نزدیک حتی باخطر

با تو می آیم که تنها مانده ام

پرکشید شادی

 ازاین کاشانه ام وامانده ام

با تو می آیم بدانی کیستم

درمیان قصه هایم پس چرا من زیستم

من درختی خشک

 برگم زرد

پای درگل مانده ام

 ازدرد

حسرت فردا وفرداها

 ولی دلسرد

درخم راهم شدم مفقود

همچوهیزم سوختم تااین که گشتم دود

ماهی خشکیده درساحل نباشد آب

روزوشب بی تاب

سوت وکور است درسرای من

گس شده شادی برای من

دردرون خودزنم فریاد

اندک اندک رفته ام ازیاد

سینه مالامال ازغم های پوشالی

وین دل افسرده وغمگین که ازشادی شده خالی

قافیه درقصه هایم کم

این کمردرزیرباروزنِ شعرم گشته دیگر خَم

s@rv

سرنوشت برگ

  ثبت شده درسایت آوای دل .شعرنو وشعر ناب

****** 

دیروز سرسبزو پایدار

خندان وُ استوار

چسبیده بود برشاخه ی یک درخت

ومی خندید برخاروخسِ افتاده درزیر دست وپا

بادهم توان ازجا کندَ نَش نداشت

گاهی به راست وگاهی به چپ

باشادی و غروردررقص باد بود

چون که  روزش بهار بود

باد هم ازغروراو درعذاب بود

امروز چون خزان رسید

زردی ِ بی امان رسید

خشکیدهُ وُ نحیف درزیر دست وپا

نالانُ وبیقرار

بی اختیارخود ، هرسوروان شود

چون مرگ او رسید

او شد اسیر باد

این سرنوشت برگ بود

s@rv

شایدکه خندانش کنم

ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 2 دی 1389 به شماره سریال 113395 در سایت شعرنو 

 وسایت آشیانه مجازی شاعران 

******

چشم میسوزدزاشک درپرده پنهانش کنم * نیست داروئی برایش تاکه درمانش کنم

گفته بودم بیش ازاین مارابه رسوائی مَبر * حیف از کاهی که درمانِ تن وجانش کنم

تاکه اودرگونه باشدکارمن اشک تراست * من بدانم عاقبت اورااسیربندزندانش کنم

اوشب وروزش شده ماتم درون گونه ام * انتظاراست قصه گویم تا که گریانش کنم

کاش میدانست که هرشب من گرفتاردلم * دوست داردهرچه دارم خرج سامانش کنم

گفتمش، درمان دردت میکنم زاری مکن * حیف ازآن پولی طبابت عقل نادانش کنم

من نمی خواهم که باشم درمیان غصه ها * پس چرابا چشم خود مانم که آرامش کنم

گفتم او، روزی رسدازگونه بیرونت کنم * اشک میبارداگراورااسیردست رندانش کنم

گریه های لال وکال آتش به سامانم زده * من نشستم پیش اوشایدکه خندانش کنم

s@rv