سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

چگونه رها شوم ؟

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 30 آبان 1389 به شماره سریال 110035 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب 

***** 

قندیل شب گرداگردم احاطه

طنین صدایم ناآشنا

بغض درواژه ها

همچنان اسیرطوفان فریب خود

ودرتلاطم رویا هاغرق

بایدگریست برخنده های تلخ خود

باذهنی ژنده

هرچندبرای گریستن هم دگر پناهی نیست

به تاریکی ابر مینگرم که بارانی نیست

برزمین خشک وتشنه آب

با چشمه های آب زلال

اما همه سراب

وترانه ای که برلب زمزمه میکنم

آوای دردهای کهنه

قافیه مرده

باخاطراتی که ازناودان قلبم سرازیر شده

واندوهی که با زنجیر زنگ زده به گردنم آویز

باید رفت ازاین دیار

شاید ازغم وغصه ها بی خبرشد

بایدرفت به دیاردگر که شاید درانتطار توست

آنجا که نوایت آشناست

راهی درازهرچند مقصد نا آشنا ست

اما چگونه رها شوم اززنجیر

باقفل آهنین وگمگشته کلید

ودلی مچاله شده درتشویش ازفراق

s@rv

آرزودارم هنوز

ثبت شده در تاریخ شنبه 29 آبان 1389 به شماره سریال 109959 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب 

*******

ازخودم من خسته ام چون بازتکرارم هنوز

از زمان از شنبه تا پنجشنبه بیزارم هنوز

جمعه روز خاطراتی تلخ زایامی که رفت

فکردی یافکرفردامیرسد مانندِ بیمارم هنوز

خیره برتصویرخوددر قاب عکسی بنگرم

چون دراوخودراببینم من که غم دارم هنوز

هرشب ازفکروخیالش خسته وافسرده ام

لیک با این خسته گی تا صبح بیدارم هنوز

اوچولیلی رفت که تنها باغم خود سرکنم

با همه درمانده گی مجنون دل دارم هنوز

گرچه با خودساختم دراین خزان زندگی

این بِنا بشکست و من دیوارویرانم هنوز

نیست ایامی که شادی سرزند برکلبه ام

چون که دل بستم به اوبازآرزودارم هنوز

s@rv

گورستان قدیم

ثبت شده در تاریخ جمعه 21 آبان 1389 به شماره سریال 109279 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب 

******

آدرسش اینجاست

گورستان مطرود وغم

ردیف ونشانی ندارد چون فراموش شده ایم

ازابتداهم بی نشان بودیم

همه دربها سنگی ، شکسته ازسوزش باد

ویا فرورفته دردل خاک

باخاروخس های خشک وبلند اطراف آن

راه فراری نیست

هول ووهم ندارد

بگردپیدایش میکنی

مشوش نباش عاقبتِ توهم اینجاست

اما نه کاخ تو

کمی دورتر ،آنجا که حال وهوائی دارد

چون بهشت برین

اینجا همه جمعیم وسراینده ی شعر

پس تاهستیم بیا

قراراست زیرورویمان کنندوجایمان بذرگل وگیاه دفن کنند

بادرختان تنومندسرووکاج

فواره های سربه سماء

آنوقت همه پروازمیکنیم

گفتندخانه هاکهنه شده وزلزله خیز

 همه روبه زوال

مثل خانه دلمان

یادت باشدبین استخوانهاگم نشوی

نشانه بگذار

بعدازآن دیگر نیستم چون همه درهم مچاله میشویم

وتوسرگردان

s@rv

شب رسوایی خود

ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 19 آبان 1389 به شماره سریال 109069 در سایت شعرنو

سایت آوای دل - سایت شعر ناب

*******

باورش نیست که بازندگی همساز شود

چرخ گردون به درش کوبدوهم رازشود

اونشسته به عزای غم وبد نامی خویش

وای براوکه ندانسته چه غم سازشود

توچه دانی غم عالم که نشسته جگرش

دست نامردی و ایام شکسته کمرش

کاراوحسرت این عمرسیه رفته به باد

کیست داند که چه آوردزمانه به سرش

کام دل را بگرفتند ورهایش کردند

حلقه ی ننگ وفسادی به پایش کردند

تا به امروزکه آواره وگریان گشته

شهد تلخی وتباهیست به کامش کردند

اونمیخواست که بازیچه وحیران گردد

کنج یک کومه ی طوفان زده پنهان گردد

بهریک لقمه نان بود که خودرا بفروخت

او چه دانست که امروز پشیمان گردد

من وتوسیر ازاین توشه ودارائی خود

بی خبر ازغم او،نشئه به شیدائی خود

او گرفتار سرابی شده آلوده به ننگ

چون ندانست ببیند شب رسوائی خود

s@rv

بارش دیگر به پا مکن

ثبت شده در تاریخ دوشنبه 10 آبان 1389 به شماره سریال 84833 در سایت شعرنو

وسایت شعر ناب 

*****

ای اشک مریزوطوفان به پا مکن

غم شعله زدبخانه توآتش به پامکن

هرجاکه میروم توهمراه من شدی

مارابس است توغوغابه پا مکن

میخانه بسته اندکه من راشفا دهی

بی جام ومی تومستی به پا مکن

لبخند توبرلبانِ من خشک میکنی

محض خدا غصه  دیگربه پا مکن

روزم گرفته همچو شبِ تارکرده ای

دیگربس است ظلمت دیگر به پامکن

برپیکرم نگرکه درداست واظطراب

درناتوانی ام ،توشادی به پا مکن

رازم عیان شده درکوی وبرزنی

دانم که ظالمی تورسوا به پا مکن

خیسم من ازسیل وباران این سما

بس کن مرابارِش دیگربه پا مکن

s@rv

بیا بشو روزم

ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 5 آبان 1389 به شماره سریال 84409 در سایت شعرنو

وسایتهای آوای دل  وشعرناب

*************

مرا به دارملامت مزن که ویرانم

زداغ عشق تومن بی نشانه میمانم

چه شکوه هاکندم دل زبی وفائی تو

دراین قفس غم چو مرغ بی جانم

چه گویم ازاین دل که پاره پاره شده

که در بهارتوخزان من دوباره شده

به خاک خودنشستم که راز هاگویم

که درعزای خودنشستن راه چاره شده

دریغ ودردازاین شکوه های پردردم

کنون دگراززمین وزمانه دل سردم

به عمرخویش ندیدم این جفا کاری

که آنچه رسیدست خودبه خودکردم

بیاتوچاره نما دمی به دردجانسوزم

که من دراین روزگارغریب میسوزم

به روزشادیهاکه غم کوله بارم شد

امیدشب که ندارم، بیابشوُ روزم

s@rv

آتیش جون من بودی

ثبت شده در تاریخ دوشنبه 3 آبان 1389 به شماره سریال 84194 در سایت شعرنو 

*******

من که دارم میرم دیگه، چراتوگریه میکنی

طاقت من تموم شده داری بهونه میکنی

حالا که وقت رفتنه اشکهای توروون شده

وقتی بودم میگفتی توکه عاشقی جنون شده

گفته بودم بهت که تویه روززمن جدا میشی

وقتی زهم جدا بشیم اسیرغصه ها میشی

میگفتی که دوسِت دارم دل سرراهت میزارم

حالا رقیب پیدا شده؟ میرم وتنهات میزارم

میرم ولی یادت باشه کارتوغصه هامیشه

شکست عشق من وتوهمیشه قصه ها میشه

آخرش هم من میدونم شریک این غمها باشی

زانوی غم سینه کنی همیشه هم تنهاباشی

نگاه به این دنیا نکن که خیلی زودتموم میشه

لذت این دنیایه روزبه این دلت حروم میشه

شادی که امروزجوونی روزی میادتوپیرمیشی

بجای این عشق وهوس توکوچه ها اجیرمیشی

تاوقتشه کاری بکن این همه لجبازی نکن

من که دارم میرم ولی با زندگیت بازی نکن

دیگه فراموش میکنم که روزی توبا من بودی

نه مهرونه مهربونی آتیش جون من بودی

s@rv