سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

بامن وقصه ی من

ثبت شده در تاریخ شنبه 27 شهریور 1389 به شماره سریال 80786 در سایت شعرنو 

*****

کاش میشدکه نبود،این غم پنهانی

که تومیدانی ومن

که چه سخت است گذشت، بی توبودن واین تنهائی

همه جا سردو خموش

شده ام ملعبه بازی خویش

اشک حسرت به نگاه

ونگونساری من

که وامانده دوران شده ام

باطلوعی تاریک ،زندگی پوشالی

ودلی مانده اسیر

بغض مهمانِ گلو،هق هق وناله کنان

دامن آلوده پرازاشک دوچشم

گونه ها

خیس چوباران بهار

وتنی رنجیده

خاطراتی مرده

درکتابی که زهم گشته جدا

همچواین برگ خزان

وخزان پشتِ خزان

بی بهاراست زمان سردو خموش

جای آب است سراب

کلبه ای ویرانه ،باتنی فرسوده چشم براه

باچراغی که بی نوروخراب، نالد ازسوزش باد

وشکسته قلمی

بامن وقصه ی من ،که شده نقش کتاب

s@rv

به جای تو آمد

ثبت شده در تاریخ جمعه 26 شهریور 1389 به شماره سریال 80678 در سایت شعرنو 

*******

بیا تاببینی که بی توچه دردم

درخت کویرم دراین گوشه زردم

شبم تاروروزم چوشبهای پائیز

بگوبادل تومگر من چه کردم

اگردوست داری بگوتا بمیرم

غم دوریت را به دامن نگیرم

بگومن چه هستم، دگرخانه دوشم

که درغربت غم همیشه اسیرم

توگل درگلستان ومن خارصحرا

چوقایق شکسته شدم غرق دریا

که بی تو نباشد که اینجا بمانم

که امروز من هم شده شکل فردا

مکن گریه دیگرکه من چون توزارم

نباشد دگر بی تواینجا قرارم

تورفتی ندیدی که تنها نشستم

به توگفته بودم که تنها نَزارم

شدم مرغ صحرادراین دشت تنها

وبالم شده غم دراین روزوشبها

هراسم نباشدکه من بی توهستم

به جای توآمددراین کومه غمها

s@rv

من انتظار او

ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 24 شهریور 1389 به شماره سریال 80494 در سایت شعرنو 

********

شب ازسرم پرید

اما افق دمید

اینجا منم ، تنها چوخنیاگر غریب

تاول به پازده

درانتظار کی ؟

 درانتظار چی ؟

غیر ازسکوت تلخ هذیان وتب به سر

درانتهای یک کومه ی خموش

اما نه

آنجا سگی کز کرده گوشه ای

عو عو کنان میخواندم بیا

من هم چوتو غریب

خندم به حال او،گریم به حال خود

هردوگرسنه ایم،هردودرامید

سگ انتظار نان، من انتظار آو

اما چه سود

روزم به سررسیدچون روز دیگری

تا شام تلخ تری

باران غم بازبرزمین چکید

باز هم درانتظار ، اوهم درانتظار

درانتهای روز ازدست عابری سنگی خورد به سر

فرق است بین ما

سگ سنگ میخورد،من غصه میخورم

او خوردورفت

من همچنان درانتظاراو

بغضم چه میشود؟

s@rv

شاید که ....

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 23 شهریور 1389 به شماره سریال 80450 در سایت شعرنو 

*******

ماهم که خسته ایم ازروزگارخویش

درهاکه بسته ایم برکاروبار خویش

هیچ کس که دق الباب آن نمی کند

بایدگذشت ورفت ازاین دیارخویش

دیگرچومرغی پریده ازقفس شدیم

بی پرشدیم وباردگربی نفس شدیم

تنهاوبیقراربرسرهرکوی وبرزنی

چون شاخه ای که آخرهَرَس شدیم

هرکس دگرشنیدقصه ی رازنهان ما

ازماگرفت شادی این دل شادمان ما

خندیدورفت شایدکه دیوانه دیده بود

افتاده گوشه ای دگر،خالی کمان ما

بحریست جهان دراوغرق گشته ایم

دل را به امواج وباد دریا بسته ایم

شایدکه نصیب مان نشودعمق آبها

امروز خسته انتظارفردا نشسته ایم

شاید به کام ما رسید آفاق خوشتری

غم راخزان گرفت وآمدبهاران بهتری

درهای بسته که عمریست بسته بود

دستی رسیدو گشایند درهای دیگری

s@rv

امید من بمان

 

ثبت شده در تاریخ سه شنبه 2 شهریور 1389 به شماره سریال 78396 در سایت شعرنو

 تقدیم به خواهر عزیزوشاعره نسرین رادمهر .درانتظار که بار دیگر خنده برلبانت نقش بندد وخواننده اشعار زیبایت باشیم

امروزدگر هوای دلم هوای آفتابی بود

چشمان من خسته ازدرد بی خوابی بود

بعدازسحر نشستم وتا صبح فریاد میزدم

ازدردبی کسی  ام برسرخود دادمیزدم

آمد ندا به من که تو چه فریاد میکنی

ازدرد غربت خود اینهمه بیدادمیکنی

پس من کی ام که اینجا نشسته ام

مهرومحبت خودبرهیچ کس نبسته ام

دل را به من ببندو ازمن شفا بگیر

با من دمی نگر وغمها به خودمگیر

دیگر نگوبه کس که بیمارو خسته ام

ازدرد این زمانه مهجورودلشکسته ام

داروی دردتوامیداست، من آنرادوادهم

امید من بمان که تورا من شفا دهم

هرکس دوا دهد که درمان دردنیست

آن بنده که دل دهدمرا،که دلسرد نیست

امروز دگر هوای دلم هوای آفتابی بود

ازشوق یارنه غم بود ونه بی خوابی بود

s@rv