سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

کاش عاقل میشدم

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 22 تیر 1390 به شماره سریال 135929 در سایت شعرنو  

– وسایت شعر ناب

کوک کن مطرب بزن یکباردیگر سازخود

این دل رنجیده راامشب بکن همسازخود

کاروانم رفت دل مانده دراین گرداب غم

کن شریکم بازدراین سازوُ این آوازخود

باغبان گل چورفت این گل بسان خارشد

درفراقش باردیگر غصه ها تکرارشد

جان دگرگردیده آماج هزاران دردوغم

سوز زن با تارغمگین ات دلم آوارشد

گُرگرفته سینه ام آبی نمی ریزدکسی

شعله هایم سرکشیدبرآسمان ازبی کسی

هرکه آمدهیزمی برآتش جانم گذاشت!

ابرهم دق کرده دیگر باهمه دلواپسی

سرگریبان راه گم کردم میان غصه ها

لِه نمودم سنگ فرش زیرپا درکوچه ها

کوچه هم بیگانه بودودردمن راحس نکرد

مشت بردیوار، کوبیدم زمین من هردوپا

کاش من دیوانه بودم یا که غافل میشدم !

دردبی درمان چه باشدکاش عاقل میشدم

خسته بودم ، تکیه دادم بازبردیوارعشق !

توبه کردم کاش همچون عشق باطل میشدم

s@rv

کمی دیر آمدی !

 ثبت شده در تاریخ دوشنبه 13 تیر 1390 به شماره سریال 134772 در سایت شعرنو – 

 وسایت شعر ناب

دیگرامشب برسربالین من زاری مکن

کم بدوش جسم بی جانم دگرباری بکن

کوله بارمن پراازاندوه وُدردوُغصه بود

آنچه نالیدی برای مردن من قصه بود

بی توهرشب درمیان شعله هایم سوختم

چشم هایم پشت این درانتظارت دوختم

تاکه باز آئی دوباره مرهمِ دردم شوی

گرمی این لانه ی مخروبه وُسردم شوی

من به جرم عا شقی دربندِزندان گشته ام

روزوشب هم سنگراین دردمندان گشته ام

کافتاب عمرمن اکنون به پایانش رسید

عاقبت هم حکم اعدامم به فرمانش رسید

مویه کردم عاشقم اما سزایم مرگ نیست

دربهاران هرنهال تازه ای بی برگ نیست

کس چه میداند چه باشدروزگارسردمن

تاکه باشد مرهمی براین دل پردرد من

بامدادان منتظرهستم که اعدامم کنند

گرچه میدانم که بعدازمردنم یادم کنند

مینویسنداوبه جرم عاشقی برداررفت

اونشددرمان دردش عاقبت بیماررفت

لیک امروز آمدی ، اما کمی دیرآمدی !

حال ازعشقت شدم دیگرزمین گیرآمدی؟

s@rv

http://daftaresher.mihanblog.com

عاشق دخترک همسایه

 ثبت شده در تاریخ یکشنبه 5 تیر 1390 به شماره سریال 133896 در سایت شعرنو – 

 وسایت شعرناب  

این کمرخم شده ازدست دلم ، اوهوس باز شده !

چونکه ازغصه پریشان حال است

دل شده عاشق این دخترک همسایه،روزوشب زارزند

دخترک هیچ نداندکه دلم نادان است

دل بیچاره ی من  ، ازکجا آمده است ؟

اوکجا دیده چنین عشوه وناز ؟

پیرهن ازتوروحریراست با سینه ی باز

چشمها همچودویاقوت سیاه

قد چه گویم ، سروشیرازفراموش کنی

خنده هایش نمکین،دوالنگوی طلا بردستان

بادوگوشواره ی رقصان درگوش

رخ نگوهمچوپری ، دستهای مرمری

غنچه لب ، گونه ی سبز

چون دهان بازکند، دردهان مروارید

دامنی تنگ به پا ، کفشهاپاشنه بلند

عینک دودی به چشم ،روژ به لب ، دولپِ سرخابی

وای ازاین دل دیوانه من که ندیداست چنین رویائی !

دخترک قهاراست ، دل پریشان حال است

روزدنباله رودخترک همسایه، شب که شد بیمار است

من نصیحت بکنم ، ای دل بیچاره ، زار مزن

نام رسوای مرابرسراین کوچه وُبازارمزن

هرچه فریادکنم گوش اوکرگشته

اشک چو باران بهار، لحظه ای میبارد بعدآرام شود

گربه دادش نرسم بازدیوانه ومجنون گردد

هیچکس نیست بگویدبه دل ساده ی من

توواین جامه ی چرکین چه عاشق شده ای

توواین موی پریشان، پیرهن چِرک وُچروکیده به تن

کفش ازگیوه ی آن عهد قدیم ،این کلاه نمدی ِ پاره

کت کوتاه که ندارد دکمه ، جامه یِ سوراخت

آن گل شمعدانی کنج یقه، ساک وُهمبونه به دست

این ورم کرده شکم، شده چون دیگ پُلو

یا به شلوارگشادت که بی رنگ شده

بهتراین است خجالت بکشی

راه راکج بنما برگردیم، که نباشدچاره

گرکه مانیم منم اسیراومیگردم

کیست آن موقع دودیوانه به منزل ببرد ؟

s@rv

چرا نمک گیرش شدم....؟!

 ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 25 خرداد 1390 به شماره سریال 132698 در سایت شعرنو 

وسایت شعرناب شنبه ۴تیر۱۳۹۰

تاگرفتارش شدم من پا به زنجیرش شدم

بی خبرباشد زحال من که دلگیرش شدم

هرزمان یادش کنم اما نداند دردِ عشق!

من نمیدانم چرادیگرنمک گیرش شدم ؟

دل زدم دریا که آیم باردیگرسوی او

مرهمی گرددبرایم گرکه بینم روی او

لحظه ها درانتظار دیدنش بودم ولی

بی خیالی سرزده باردگر برکوی او

گاه چون شمعی بسوزم درغم پروانه ام

گاه چون آن مرغک آواره ازکاشانه ام

روزوشب کزکرده ام درگوشه میخانه ها

او نمیداند چرامن همچویک دیوانه ام

گاه میسوزم برای آنکه پیمانم شکست

هرچه گفتم ازوفایم دل به ایمانم نبست

زائری دلخسته بودم روبه اوآورده ام

اونپرسیدم که آخردردپنهانم چه هست

میروم تا باردیگر من فراموشش کنم

رفتنم راهدیه بر آرامش روحش کنم

گم شوم درخاطراتش محوگردم درخودم

تا نباشم غصه دارفکروُاندوهش کنم

s@rv