سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

گفتن رفته ازیادم - زاری بحال خودبکن

  گفتن رفته ازیادم  

**

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 30 بهمن 1390 به شماره سریال 162980 در سایت شعرنو

وسایتهای : شعر1 – شعرتک – شعرناب – شهرشعر

شدم وامانده ،  ازتکراربی معنا وبی حاصل

که تنها خاطرات کهنه ام جا مانده دراین دل

صدای تاروتنبورم فضا را کرده غم سوده

که زخمه میزندبرآن همین دستان فرسوده

رمیده ازبرم ساقی ازاین سازی که من دارم

که با آن دردل میخانه ،  غم باغصه میکارم

من ازاین دخمه بیزارم که تَنگ وُبوی غم دارد

پریشان حال عشاقان ازاین سوزی که میبارد

قلم چسبیده برکاغذ ، غزل ازدرد خودگوید

هرانچه نقش میبندد درآن شادی نمی جوید

بسان ترکشِ خمپاره دل سوراخ وُپردرداست

دلم بی روح وُپژمرده خزانی گشته وزرداست

چنان خالی شدم ازشعروشورعاشقی دیگر

که ماندن، کارمن جزرنج وُتنهائی نشد بهتر

دگر فریادبی دادم ، چراخود رابه غم دادم؟!!

شده خونابه ای این دل که گفتن رفته ازیادم

s@rv

 

زاری بحال خودبکن !! 

** 

ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 26 بهمن 1390 به شماره سریال 162465 در سایت شعرنو

سایتهای : شعرناب – شهرشعر- شاعران پارسی زبان دهلوی – شعرتک -آوای دل – شعر1

برقبری سوگ نشسته ام

که درآن مرده خاک نیست !

گورکن بی مهابا حفرمیکند !

وسیلاب اشک من رها

برای مرده ای که جان میکندهنوز

وجمع وتفریق وطمع،

بر داشته های خود

که نخورده ، درپستو

چون کوه ، انبوه مانده!!

بی هیچ وصیتی !

تابوت هم  قسطی  گرفته اند!

گفتم : چه میکَنی مَرد ! مُرده هنوزنمُرده است!

گفت : کم کم حسابش رو به انتهاست

جانش به آخراست!

گفتم : ازاموال خود بگو؟

گفت :تنها بیل واین کلنگ!

عاریه !

ازگورکن قبلی گرفته ام...

زاری بحال خودبکُن !!

اگرمال ومنال خود ، همچواو

انبارکرده ای؟!

s@rv