سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

درس معلم نیک

 ثبت شده در تاریخ شنبه 16 بهمن 1389 به شماره سریال 118673 در سایت شعرنو

سایت آوای دل – سایت شعرناب

**

یک باردیگرنان درون سفره دیدم  **  درعمرخودهرگزبه غیرازآن ندیدم

نام کباب وُ مرغ برایم قصه هاشد  **  من طعم بدبختی وُغمهاراچشیدم

بابا به خانه میرسداوشادوخندان  **  ازبهرنانی گشته مغموم وُپریشان

باکوله باری پرزغمهای زمانه  **  درپشت شادیها دارد اشک پنهان

پیری نشسته برضمیروچهره ی او  **  باسختی این روزگارش کرده اوخو

افسوس ازاین زندگی ازاین نداری  **  پس آنکه بایددست ما گیردبگوکو

اومنگ درافکارفردایش نشسته  **  دست دعادارد ، تن اوخُردوخسته

داندبغیرازاوبرایش دادرس نیست  **  اوجزخدابراین جماعت دل نبسته

کهنه لباسی تن کنددرسوزسرما  **  تاول زده ازدرد برهردست وهرپا

اوشرمسارازاینکه دیناری ندارد  **  تشویش دارددیده درهرروزوشبها

تاکی نشینیم ماکه بابا نان بیارد  **  ازغصه تاصبح سحراوخون ببارد

چشمان بابا خیس ازغمهای فردا  **  دانم توان بیش ازاین سختی ندارد

درس معلم نیک ، باباآب وُنان داد  **  اوراه روزی آوری ها یادمان داد

دیگر چه می داند زدرد بی نوایان  **  بابابرای درس اوبوده که جان داد

s@rv

اسیربازی خویشم

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 24 بهمن 1389 به شماره سریال 119659 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

**

چه گویم من نمیدانم چه کم دارم  **  زدردوغصه هایم کوه غم دارم

فلک داندچه میباشدشب وروزم  **  درون گونه ام چشمان نم دارم

وداع کردی که ازدستم رهاجوئی  **  توپیش دشمن ازمن قصه هاگوئی

همه خوشحال گرداگرد توهستند  **  که ازدردم توهرموئی کنی کوهی

نمی شُد باورم کاری که توکردی  **  وداع کردی توبابی مهری وُسردی

پریشانم من ازاین بی وفائیها  **  توهرروزم برایم کرده ای دردی

ندانستم که دل بستی به این رویا  **  چه آسان عشق میمیرددراین دنیا

برایم تلخ بوداین روز ناکامی  **  کجاعاشق ترازمن میکنی پیدا

چه راحت رفتی وآسوده ازپیشم  **  دراین بازی منم آن مهره کیشم

که در دنیای وانفسای پوشالی  **  رها گشتم، اسیر بازی خویشم

s@rv

گوشهایت رانگیر

ثبت شده در تاریخ جمعه 22 بهمن 1389 به شماره سریال 119462 در سایت شعرنو

وسایت شعرناب

**

تونگهبان اوهام ژنده ای

باخاطرات کال

واحساسی مچاله شده درهراس

درسکوتی تلخ وخاموش

شعری هستی باواژه های نیرنگ

که صدایش دربسترحنجره محبوس شده

وقلمی دردست که نای نوشتن نیست

جمله ای بی ابتدا

که با انتهایش درهم میلولند

تنهاآنچه مانده بجا

تشویش

هیزمی هستی روشن

درزیر جِل جِل باران سیل آسا

که دودبه هوابرخاسته ازآن

رسواگرخاموشی ات هست

تو بوف کوری

نه درپرواز، درقفس

که مرغان عشق برشاخه ی درختان

نظاره گرسلول درهم شکسته ات هستند

شمعی بی نورکه دیگرتوان نورافشانی ات نیست

ازسرمیسوزی وازگوشه میریزی

تادرخوددفن شوی

دیوارخیس خورده ای ،که برخودآوارمیشوی

تو غده ی چرکینی ، درسینه ی دردمندان

نه مرهم برتاول

ودرتلاطم افکارنادانی خودغرق

توتردیدی درحقیقتی ناباور

واختناق واژ ه ها

غرق درژرفای تفکرات سودازده

بازکن افسارمنگ اورنگ

ارتجاع روبه فناست

فریادها درخروش تسخیرعشقی جاودانه

گوشهایت را مگیر

تندیس افکارت دیگر شکسته

s@rv

درخودگم شدم نه واژه ها

  ثبت شده در تاریخ پنجشنبه 30 دی 1389 به شماره سریال 116702 در سایت شعرنو 

وسایت شعرناب 

**

من درلا به لای خطوط ذهنم ضجه میزنم

گاه میان واژه ها گم میشوم

واژه های کوچ کرده وسودازده

همه پوشالی

باسکوتم همراه میشوم

فارغ ازروزهای پرابهام

آرام آرام بسوی شب درحرکت

تا اندیشه های ازدست رفته ی آن لمس کنم

که برای سحرش ساعتها باید زیست

درشبی طولانی

گاه شاعر میشوم

که دلتنگی هایم باآن قسمت کنم

با قافیه های کال

ودرکوره راه خودساخته قدم بگذارم

شایدبهاری درخزان سازم

وفانوسی روشن دردریای طوفانی

گاه ساحلی هستم مچاله میان دریا

اما سرابم درکویر

ودرختی که برسرش مانده میوه ی کالی

وقتی توانم نیست به سایه ام تکیه میکنم

سایه کم میشود ومن نقش برزمین

گاه درایوان دلتنگی هایم میگردم

بابی حالی

شاید کلیدشادیهایم پیدا کنم

تنهاقفل بی کلیدروزگار

گاه به خود مینگرم

زمان طولانی

نه نامی ، نه نشانی

میدانم درخودگم شدم نه درمیان واژه ها

باتفکرات توخالی

s@rv