سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

ای رقیق - دزد دل


ثبت شده درتاریخ یکشنیه 13دی به شماره سریال 402546درسایت شعرنو

سایتهای : شعرناب . شعر2 .شعرایران . فیس بوک

لاین .تانگو .اینستاگرام 

درعزای لحظه هایم پینه بستم ای رفیق

من کنار درد ُوغمهایم نشستم ای رفیق

خو گرفتم با طلوع شب که آرامم کند !

توبه کردم عاشقی دیگرشکستم ای رفیق

هرزمان من همدم میخانه وُمی میشوم

غصه میگیردمراوقتی که مستم ای رفیق

می خرامم گوشه ای با خاطرات مرده ام

گم شدم درخودنمیدانم چه هستم ای رفیق

من که حیرانم میان این سراب عاشقی

پس بگودیگرچرامن بت پرستم ای رفیق

درسکوت خود گرفتارم به  تنهایی چنین

آرزودارم ازاین زندان بِجَستم ای رفیق

********

اگرافتادم ازدیوار عشق تو

مگودزد است بگو دیوار مخروب شد !

ویا پنهان بکن احساس من را

لا به لای حس وآن رویای شیرینت

که غیر ازاین جزایم سخت میباشد

دراین شهر بی قانون وبی پیکر

سزای عاشقی اعدام میباشد !

نمی ترسم که جانم را فدای عشق کردم من

ازآن ترسم

بعدازمرگ روی قبرم مینویسند

به جرم عاشقی

 دل دزد ِ بی آزرم

مصلوب گردیده !

      s@rv

http://shereno.com/5531/42451/402546.html

مجلس ترحیم!! (ظنز)


ثبت شده درسایتهای :شعرنو.شعرایران .شعرناب . شعر2 .فیس بوک

لاین .اینستاگرام

فکربودم چه کسی آمده این صبح سحر

 دیدم ، مرده شوراست مزاحم گشته

گفتمش ، خیرباشد حاج علی

گفت، درمسجدده مجلس ترحیم توبرپاشده است!!

زودبرخیز به آنجا برویم، هردوراه افتادیم

همه آنجا بودند،عباس آقاعطارسرکوچه ی ما

با کتی مشکی وتسبیح بدست

دایی وزن دایی با خُل پسرش

خاله بلقیس که ازچهره ی اودردتراوش میکرد

زن عمو، وای نگوکه چه زیباشده بود

همچو یک دخترهشتادساله

باعصایی دردست، عینکی شیشه کلفت

چارقدروی سرش ، مثل جِن آمده بود

عمه جان راتوببین  ،ازگوشه ی آن چادرگلدارسیاه

چشمش پیدا،چادرش روی زمین شخم میزد

وعموجان باکلاه گیس وسیبیلی آویزروی لبش

باکت وشلوارسیاه ، پُز میداد

دایی ناصرکه موهای سرش رفته به باد

برسرهمسر بیچاره ی خودغُرمیزد

اشکها بودروان ، برسروسینه زنان

واعظ ده که میدید پریشان حالند

بیشترسوزبه خواندن میداد ،تاهمه ناله ی جانسوزتری سربدهند

فکربودم چطوردردل اینها بودم ، غرق اندوه شدم

وای برمن،چرا مُردم تا این همه فامیل چنین لابه کنند!!

مرده شورگفت،فکرکردی برای توبرسربزنند؟!!

نه پسر جان چنین نیست!

هرکدام ازاینهاغصه ی بدبختی خودرا دارند

یا بده کاری بانگ،یا ازدست عروس ،یادامادکه معتادشده

یا چرا خانه ی اوشیک ترازمن باشد

آمنه بنز سواری بکندمن پیکان...!!

لیک اینجا ،عقده خالی بشودازدلشان

پس خیالت راحت، ذره ای عشق تو دردلها نیست

حلوا که رسیدشکم سیرکنند!

لُپ لُپ قورت دهندونگویند ،پسرروحت شاد!!

بعدآن پشت همین تورسیاهی که برسردارند

پچ پچ وغییت وطعنه شروع میگردد

غیبت گل دوسی ، عمه زری ،خاله مهین وُدگران

پس بیا برگردیم وآرام بخواب درقبرخودت

چای تونیست دراین مجلس پردوزوکلک

s@rv

بمیرداین دل رسوا- بدون تومانده است

ثبت شده درتاریخ چهارشنبه 9دی1394 به شماره سریال401999درسایت شعرنو

بساط سازمغمومت تو برچین مطرب نادان

که با این تارغمگینت دوچشمانم شده گریان

گره خوردم به کارخود توهم با تارو تنبورت

مزن زخمی دگر برمن، نوای خودبکن پایان

دلم ازپیش من رفته ، به راه عشق وحال خود

منم تنها وسرگردان  ، اسیرفکرکال خود

نمی دانم کجا گیرم ، سراغ این دل بی غم

شدم حیرام چه گویم  بازبان گنگ وُلال خود

دگرافسرده ام ازدل ،  بجان من شده قاتل

زبیعاری چو دیوانه ندارد وعقل ودین کامل

شب وروزش هوس بازی همین باشد فقط کارش

بمیرد این دل رسوا ، فنا گشتم چه بی حاصل

********

چقدر سخت است قدم زدن با خیالت

درکوچه باغ خاطرات

که فراموش کرده صداکندتورا!

تا همچنان من

زیرفانوسی که سوسومیکند

بی تو

تکیه کنم

برسایه ی تنهایی خود

مویم سپید شدازانتظار

وکوچه هنوز

بدونِ تومانده است

http://shereno.com/5531/42451/401999.html