سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

فرصتی میجویم - عاشقی سیرت نمیسازد


روزمجهول من وُ خنده ی شب

زیرفریاد نفسهای اتاق

روح اشباع شده زین همه بیدادمهیب

بغضِ بارانی چشم سرگردان

مانده ام درخم یک هاله ی ویران گشته

بازهم سِقط شده خط کشی فکروخیال

زایشی میخواهم !

تا دگرباررها گردم ازاین مهلکه ی تاریکی

بشکنم قامت کابوس ملال آورشب

که  ذهنم چپاول کرده

فرصتی میجویم

تا بنددلم بخیه کنم

چون پاره وپوسیده شده حجم دلم !

**==7==**

ازعاشقی چیزی نمانده جزغمی ودردپنهانی

درسینه ی غمگین خوددیگرچه داری قلب ویرانی

اکنون سرایت خالی ازهرگرمی وُاندیشه میباشد

آخر نمیدانی کجاهستی اسیری یا که زندانی ؟

درکوی وهربرزن که میگردی شوی بازیچه ورسوا

چون ابرپائیزی گهی تاریک وگاهی غرق بارانی

ازروزاول غم خوری وُگوشه ای کزکرده بنشینی

وقتی بخودآیی که دیگر رفته ای باعمرپایانی

آتش زندبردامنت سوزدتورااین عشق بی فرجام

باید بگردی تا بیابی گوشه ای یک قبرارزانی

غیرازپریشانی چه داردروزوشبهاغم به سرکردی

ازفکر بی بنیادخودهرلحظه ات پژمان وحیرانی

فکری بحال نان شب کن عاشقی سیرت نمیسازد

ازغصه ی این سفره ی خالی همیشه زاروگریانی

ای وامصیبت چونکه گم گشتم دراین دریای بی ساحل

این عشق بی حاصل چه میباشدکه ماراکرده مهمانی

s@rv

خط خطی های بی خاصیت ! با تحلیل استادم جناب آقای سهراب مظاهری

 

خط خطی های بی خاصیت ! با تحلیل استادم ، سهراب مظاهری

ثبت شده درتاریخ شنبه 11 آبان1392 به شماره سریال273960درسایت شعر نو

سایتهای :شعرناب – شعر 2 – فیس بوک

چه سخت است

آرامیدن دربستری

که  مداوا نمیکند هیچ مرهمی

دردت !

**

تازیانه میخواهددلم

تا شکنجه کند

عشق بی فرجامش !

* *

ازتیررس نگاهش فراری ام

میترسم

صیدم کند !

**

بارهمه بردوشم

بارخودم

برکفشم !

**

هرچه میگردم

پیدانمی کنم خودم

ثواب کنید پیداشوم !

**

غرق ام درشعرم

شعرم غرق درقلمی

که غرق کرده مرا !

**

چه میجوئی تو درشعرم

مگر گم کرده راهی !

**

پروارکردم خودم

 شدم مثل شیر

 اما پاستوریزه

نه بودارم نه خاصیت !

**

من شمع شبم توروزروشن هستی

تاریکی شب به  دامن  من بستی!

**

s@rv

http://shereno.com/5531/32178/273960.html

(تحلیل ارزشمند استادارجمندم جناب اقای سهراب مظاهری براین خط خطی های ناچیزم درسایت شعرنو)

سلام براستاد ارجمند جناب لقمانی

سروده های کوتاه وظریفنمایش مشخصات سهراب مظاهری

ولی ظریف به این معنا که ششمی اینگونه است :

هرچه میگردم

 پیدا نمیکنم خودم

ثواب کنید پیداشوم.."

توقفگاه همین جاست یعنی نبایدتندتندهمه راخواندوگذشت

من ماندم ومتاءمل دراین گمگشتگی راز آلود!!، این جا همان مسندی است که مبنای سُرایش شاعرراهویدا میکند ولی نمی توان آنرا تعریف وتشریح کرد، رازی که درهمان پنهانی خودمانده است وکسی هم به سهولت راه به دریافت آن نمی برد...رازی آتشناک که دل وجان را کباب کرده است ومشکوفه ی آن بردیگران ثواب می آید.

صاحب این سخن، پیدائی خودراسراغ نمی گیردچه آنکه نزد خود ومحبوبش هویدااست.

او، آن گمگشته ی هشیاربه درستی فرمان داده است :

بگذاردیگران بجوینداوراتابه اجروثواب مفاهمه اش نائل آیند

ایدون بادبرای حقیر نیز

 

مهمان عزیزاست ! – امشب توصدایش کن


ثبت شده درتاریخ یک شنبه 5آبان 1392به شماره سریال 272777درسایت شعرنو

سایتهای : شعرناب – شعر2 –فیس بوک

آنچنان غرق شده درشب تنهائی خویش

 که فراموشش شد

غم ، مهمان شده برقامت او !

فرصت جشن وسروری ندارد دیگر

چونکه با غصه گلاویز شده

این حسادت تا کی

ازخانه  به بی راهه رود؟!

روزگارش تلخ است !

سفره اش جام شرابی تهی ازمی ناب !

نان خشکیده ی او بوی فطیری دارد

چه بدانند چنین غمگین است ؟

حاصل عمرچروکیده ی او بادببرد

نفس اش قفل شده عمق گلو

جیب خالی شده اززروسیم

لیک مهمان عزیز است ! چه کند؟

این غم وغصه اگر همدم وهم راز شوند

جای هرجام شراب

اشک چشمش ، مهیا بکند !

تا بنوشند وُدمی شادشوند

**==**==**

یک لحظه به درگاهش بنشین ودعایش کن

داروی غم اش بِستان ، برسینه دوایش کن

مرهم نشود دردش ، هرجاکه نباشداو

وقتی که دلش سرداست، کمترتورهایش کن

برخیزوبگویارب ، این دیده پرازاشک است

آن غصه وُاندوهش ، یکباره شفایش کن

ازدست بنی آدم ،  کاری نشود دیگر

بارحم وُ وفای خود،  اکنون توبرایش کن

درها همه مسدود است ،غیرازدرمهرتو

او بنده ی درگاهت ، کمترتوجفایش کن

درکلبه ی خاموشش ، بی نوروصدا گشته

غیرازتونداردکس ، امشب توصدایش کن

افسرده وُغمگین است ، تنها شده وُ حیران

این بنده ی مهجورت ، شادی توروایش کن

s@rv

بد نیست گاهی دست  دعا بطرف پرودگارمان بلند کنیم برای بهبود ی بیماران، حاجت طلبان وگرفتاران