سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

حریم شانه هایت را کمی بگشا

ثبت شده درتاریخ سه شنبه14شهریور1391به شماره سریال 194569درسایت شعرنو

سایتهای : آوای دل – شعرناب – فیس بوک – شعر1

نگاهم کن چه اندوهی به روی دوش خوددارم !

دوپا ی لَنگ وُیالغزان

زکولاک مصیبت ها دلی لرزان

صدائی خفته درتاریکی سینه

دستانی که گُم کردم ، زیرلایه های ناسپاسی ها

تنی خالی زشورِمهربانیها

کمر خم گشته زیرشیونِ غمها !

چشمانی که ازاین بغض بارانی ورم دارد

من ازپس کوچه ی تقدیرمی آیم !

رهی پرپیچ وناهموار

کامی تشنه ازبی مهری والفت

ورویائی که آماج حوادث شد !

با این پاره پوره جامه ی تن پوش

اکنون خسته ازاین موج طوفانی !

حریم شانه هایت را کمی بگشا

که دراین لحظه های تنگ وتاریکم

سرم برآن گذارم تا غبارخستگی ازتن برون آید

شاید دردیارگرم آغوشت فراموشم شود

 خرت خرتِ غصه های سرکش ویاغی

که چون اشباح دراین کوله بارهمراه خوددارم

s@rv

بیا ای دختر باران

ثبت شده درتاریخ شنبه 1مهرماه1391به شماره سریال197594درسایت شعر نو

سایتهای : شعر1 –آوای دل – شعرناب – فیس بوک

بیاای دخترباران، مکن چشمان من گریان

خدا میدونه حالم را، لبم بی تونشد خندان

 

بیا تاهم نفس باشیم، جدا ازاین قفس باشیم

بریم دراوج فرداها، نه اینجا خاروخس باشیم

 

منم شمع وتوپروانه، اسیرم کرده این خانه

توداری شوق پروازت ، شدم تنها وبیگانه

 

بیاباغصه کم گردیم ، نه چون دریای غم گردیم

تهی ازدردوازهجران ، بیا همراز هم گردیم

 

شبای بی توبودن را، نوای غم سرودن را

بکن هرگزفراموشت ، تومیدانی زدودن را

 

دگرکاشانه ام سرداست،دلم ازدست تودرداست

پریشانم زحال خود، ببین رنگم چقدرزرداست

 

نشستم کنج ویرانه، تهی ازآب واز دانه

سکوت شب عزای من، دلم بی تونمی مانه

 

بیاای دختر باران ، رهایم کن ازاین زندان

کمی آغوش خودبگشا ، مکن عشقت زمن پنهان

s@rv

http://www.shereno.com/5531/24520/197594.html