سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

چوب بدنامی

ثبت شده درتاریخ شنبه 9 تیر97 بشماره سریال درسایت شعرنو

اینستاگرام

کم درآغوشت بگیرش گشته مالامالِ درد

اوشب وروزش شده بازندگی جنگ و نبرد

سینه لبریز ازغمی پوسیده وننگی عیان

رنگ رخسارش چوپاییزی همیشه زردِزرد

درشب تارش نبود عشقی که باشددرامان

اوبه یغما داده بودآسان چنین عشقی گران

ای دریغا، زندگی هم یاروهم سازش نشد

دامنش آلوده گشته ازتب وزخمی نهان

چوب بدنامی که ازشهوت پرستان خورده بود

چون زنی بدکاره ازنامردمی افسرده بود

کس نمیداندزمانه بادلِ زارش چه کرد

زنده زنده درمیان خاطراتش مرده بود

**==**==**==**

میشناسی مرا!؟

گم شده ای درحجم تاریک زمان

میان خاطرات ازیادرفته ی کودکی ام !

بیگانه ای دیوانه

که طعم تلخ عشق ونوجوانی

گره خورده به دامانم هنوز !

امروز برای رهایی

مراشعرکردند تا آواره باشم

هرلحظه بردفتری بی روح ورنگ

وگاه نقش قلمم روی کاغذ پاره ها

مستمسکی باشد برای کبریت

تا بسوزانند تمامم را

وشعله ورشود هیزمهای انبوه شده

برای گرمی عاشقانه هایشان

دراوج سرمستی ومیخوارگی

s@rv

Shereno.com/perofile.php?id=5531

نظرات 1 + ارسال نظر
شایان شنبه 9 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:44 ب.ظ http://florentino.blogsky.com

من از قالب شعر و وزن و قافیه زیاد سر در نمیارم ولی ریتم شعر اول شبیه "آمد اما.." ابوالحسن ورزی هست که استاد بنان خوندنش.

خیلی عالی و زیبا بود. قلمتون پایا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد