سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

داروئی نیست

من ره میخانه را گم کرده ام

بی خبر من مست دنیا گشته ام

گر گناه است بشکنید این جام را

چون نمیدانید که من دیوانه ام

درمحاکم حکم زندانم دهید

حد زنید شلاق برجان وتنم

درمیان عاشقان دارم زنید

چون نگویم راز این می خوردنم

من تهی دستم از مهرو وفا

ابلهی باشداینجا بودنم

صید ازصیاد نالد من زدل

کی توانی دید این رنج وغمم

ای طبیب من عاشقی بیگانه ام

هیچ داروئی نباشد ازبرای مشکلم

گر طبیبی درداورا چاره کن

دروصالش ناتوان گشته دلم

مست ومی خوردن شب وروزم شده

نیست دا روئی بجز می خوردنم

s@rv

نظرات 1 + ارسال نظر
ساراღ♥ღردپای عشـــــــقღ♥ღ چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ق.ظ http://radepayeeshghe.blogfa.com

سلام خوبی؟

مرسی از حضورت

هر سه وبلاگت و لینک کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد