سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

بادسته گل

امروز که من تنهام تو شادی

امروز که دیگر نیستم تو هستی

تا بخندی برچشمان خاموشم

دانی که خشکیده لبانی که با آن تورا صدامیزدم

میدانی که دیگر گامی ندارم که بسویت بردارم

وپری نیست که پرواز کنم

وقلبی درحرکت نیست که برایت بلرزد

میدانی دیگر اشکی برچشم ندارم

تا سیل آن دامنت را خیس کند

میدانی که من قربانی شدم

قربانی عشق بی سرانجام تو

وتو امروز آمدی

چون میدانی دیگر نیستم

چون دیگر شعری ندارم که بنویسم

غیر ازشعری از تو که امروز برسنگ قبرم نوشتند

امروز با دسته گل بسویم آمدی

وتسلیتی که برسینه گل چسبیده

s@rv

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد