سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

رسوا

بازهم سنگی به قلب من زدی

قلب من بازیچه نیست

قلب من ویرانه ایست

قلب من دردست تو ویرانه شد

شورعشقت دردلم بیگانه شد

هم شکستی هم گسستی

آتش عشق مرا

ظلم عالم برتوباد

دل نداری آنچه داری تو. فقط بازیچه است

عشق تو مانند یک دیوانه است

شور وشیدائی ندارد قلب تو

چون شده بازیچه احساس تو

اشک وغم دادم برای راه تو

هجروروسوائی کشیدم پای تو

من ندانستم که تودیوانه ای

با نوای عاشقی بیگانه ای

من ندانستم که عشقت عشق نیست

مهرتودربست نیست

آنچه داری یک دل سنگی بود

باهوس دامان هر عشقی رود

کام دنیا چون گرفتی میروی

دیگری باعشق خودرسوا کنی

خود ندانی میشوی رسوا دراین دنیای خود

ننگ وبدنامی زنی برنامو بردامان  خود

s@rv

نظرات 1 + ارسال نظر
شهرام سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 ق.ظ

قلب من بازیچه نیست
شعرتو قلب مرا بازیچه کرد
جدا زیبا وستودنی
وبلاگ مارا هم فراموش نکنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد