زکوه ُرنج بیزارو نزارم
برادر را گرفت تا من بمانم
تو رنگ مادر خود را ندیدی
زرنج دوری او بیقراری
ولی من با برادر خو گرفتم
میان شعر او ماتم گرفتم
به کوه وقله ها پا می نهادیم
سرود عشق کوهستان بخواندیم
بدست خود برادر خاک کردم
میان دوستان فریاد کردم
برو ای قُله رنج مرگ بادت
برادر را گرفتی ننگ بادت
همیشه اسم تو درشعر او بود
ندانسته اسیر نام تو بود
s@rv
سلام
هر جا اسم کوچیک سوگل و تو شعرات و وبلاگت میبینم
کاش سوگل لیاقت این همه محبت و داشته باشه