سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

تو برو

تو برو تا که بدانم رفتی

تو برو تاکه بدانم زین پس تنهایم

تو برو اشک مرا د یده مگیر

من نخواهم که بمانی تو برای دل من

من نخواهم تو بسوزی برمن

من نگویم تو برای د ل من قصه بگو

قصه ما به تمامی برسید

بحث ناگفته ما گشت تمام

تو برو

من نگویم که به پای کفنم گریه بکن

حیف باشد که زچشمان تو باران بارد

تو برو درپی شمع دگری

نه بمان دربرخا کستر من

تو برو

بگذار که ابر

ازبرای دل من گریه کند

تا تو گریان نشوی ازبرمن

تو برو تاکه بدانم رفتی

s@rv

نظرات 3 + ارسال نظر
مینا دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ

سلام سرو عزیز
باور کن این شعر واین آهنگ آدمو کلافه میکنه . دستتون درد نکند
دوست داشتین به ما هم سربزنید

دوستانتان در پرشین تو دی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:23 ب.ظ

بگذار که ابر ازبرای دل من گریه کند
به همون زیبائی که درتاپیک خودتون مینویسید

سوگل سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ب.ظ http://www.sogoli8.blogfa.com

سلام
بازم مثل همیشه عالی و تک
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد