مادرم امیدشب های سیاهم
مادرم ای عشق پاک وباصفایم
ای نگین انگشتر این دست هایم
ای که تنهائی نشستی درکنار غصه هایم
ای که ازداغ برادر داغ دارد سینه هایت
در سیاهی ها نشینی تا نبینم اشکهایت
ازبرایم هم برادر بودی و من درکنارت
من که گم گشتم درون غصه هاوقصه هایت
ازغم همسر نداری طاقت این زندگانی
با همه آشفتگی تنها کنار من بمانی
من که از داغ برادر تاب تنهائی ندارم
ای که درسختی مرا هم سازهم آواز بودی
طاقت این اشک وغمهایت ندارم
غیرتو دیگر دراین دنیای فانی کس ندارم
گر بمانی پیش من دیگر تمنائی ندارم
چون نباشی جز فغان وناله ام کاری ندارم
سوختم زین دردو غمهای زمانه
بی تو گرمی نیست در این آشیانه
درکنار هم برادر با پدر درخواب هستند شادمانه
هردو رفتند این منم ماتم نشستم درکنارت کنج خانه
ازخدا خواهم که درپیشم بمانی
درغم وشادی کنار بسترسردم بخوانی
سربه دامانت نهم چون سالهای نوجوانی
قصه عشق جوانی با پدررا ازبرای من بخوانی
s@rv
سلام
اگه دوست داشتی بیا با هم بنویسیم
جای شما توی جمع ما خیلی خالیه.
سلام
چه بگویم که فقط محو تماشای مادرم
وای خدا چه شعری
چه راحت اینبار گریستم
با این موزیک زیبا و شعر زیباترت
ممنون کریم عزیز
خیلی زیبا بود خیلی
امیدورام خدا مادرت و همیشه حفظ کنه و به این مادر تبریک باید گفت با وجود پسری پر احساس چون شما
موفق باشی