سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

نیست داروئی

من ره میخانه را گم کرده ام

بی خبر من مست دنیا گشته ام

گر گناه است بشکنید این جام را

چون نمیدانید که من دیوانه ام

درمحاکم حکم زندانم دهید

حد زنید شلاق برجان وتنم

درمیان عاشقان دارم زنید

چون نگویم راز این می خوردنم

من تهی دستم از مهرو وفا

ابلهی باشداینجا بودنم

صید ازصیاد نالد من زدل

کی توانی دید این رنج وغمم

ای طبیب من عاشقی بیگانه ام

هیچ داروئی نباشد ازبرای مشکلم

گر طبیبی درداورا چاره کن

دروصالش ناتوان گشته دلم

مست ومی خوردن شب وروزم شده

نیست دا روئی بجز می خوردنم

s@rv

نظرات 2 + ارسال نظر
پوریا جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:57 ق.ظ http://www.puriya-godpanic.blogfa.com

عرض سلام و ادب و ارادت دارم خدمت استاد عزیزم و دوست بزرگوارم جناب آقای لقمانی ؛ استاد عید نوروز ؛ یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم رو به حضرت عالی و خانواده محترمتان تبریک عرض می کنم و امیدوارم این سال برای شما سالی پر از موفقیت و شادی و بهروزی باشه . همیشه گفتم و می گم و خواهم گفت که در کسوت شاگردی شما همیشه به خودم می بالم و به دوست ؛ دوست داشتنی چون شما افتخار می کنم .
دوست یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی
و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه
دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که می گی و خیالت راحته
که ازش هیچ سوء تعبیری نمی شه
دوست یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره
یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه
دوست یعنی وقت اضافه ... " یعنی تـو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه "
دوست یعنی تنهایی هامو می سپرم دست تو چون شک ندارم
می فهمیش ... دوست یعنی یه راه دو طرفه ٬ یه قدم من یه قدم تو ...اما
بدون شمارش و حساب و کتاب
دوست یعنی من از بودنت سربلندم نه سر به زیر و شرمنده
و دوست یعنی شما که عاشقانه می پرستمتان .
هیچ وقت از اونایی که بخاطر مسائل و منافع شخصی خودشون و بخاطر ترس از نام پوریا دست به دست هم دادن که در راس این کار بی عدالت و دور از انسانیت محمد رضا حیدری تفرشی بود نمی گذرم و این دادرسی رو می سپارم به مولا علی و وعده ما سر پل صراط ؛ موقع تحویل سال هم اولین حرف و دعوا و نیایشم این بود که خدایا من از اونایی که در حقم نامردی کردن و منو از شما دوستام با تهمت ناروا جدا کردن راضی نیستم و تو هم ازشون راضی نباش و حلالشون نمی کنم و ازشون نمی گذرم و تاوان گناه و برادر کشی و نا عدالتیشون رو تو بده که رحمان و رحیمی . استاد زیاد مصدع اوقاتتون نشم و حرف خیلی زیاده فقط راضی نیستم مزاحمتون بشم و خدای نکرده ناراحت و منقلبتون کنم . خیلی عجیب دلم براتون تنگ شده ؛ برا شما ؛ برای آقای فکری ؛ برای امین سوری و دادا و بقیه بروبچه ها و دوستام ؛ استاد از طرف من بهشون سلام برسونید و عید رو به همشون تبریک بگید ؛ تو رو خدا بیاین صدای اندیشه مانا با هم باشیم و بچه های خودمون رو ؛ اونایی که مرد هستن و می دونن آئین رندی رو به صدای اندیشه مانا دعوت کنید تا با هم باشیم . بهتون افتخار می کنم و می سپارمتون دست خدایی که عشق شما رو سپرد دست دل من . آرزومند آرزوهایتان - پوریا فرهمند
سـال و فال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهریاری بر قرار و بردوام
سـال خرم ، فال نیکو ، مال وافر ، حال خوش
اصل ثابت ، نسل باقی ، تخت عالی ، بخت رام

پوریا شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:32 ق.ظ http://www.puriya-a.blogfa.com

سلام جناب آقای لقمانی : در سایت شعر نو پیامی در قالب یک خواهش مهم و یک تمنا و تقاضای بزرگ براتون نوشتم . منتظر شدم دیدم خواسته و خواهش من اثری نداشت و یا اینکه حضرت عالی پیام منو نخوندید هنوز ؛ غرض از مزاحمتم این بود که ؛ استاد لقمانی به حرف و خواهش من بها می دهید و ارزش قایل هستید تا اون تقاضایی که براتون نوشتم ؛ گر چه بزرگ ؛ انجام دهید و به خواسته من جامه عمل بپوشانید ؟ واقعا ببخشید که مصدع اوقاتتون شدم ؛ اگر جواب ندهید جوابم را می گیرم . با سپاس فراوان - پوریا فرهمند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد