نگاه کن به این دست سرنوشت
که نهالِ منُ تورا چگونه کِشت
هردو خشک شدیم دراین روزگار
به جزعشق پوچی نماند به یادگار
زدست عشق تو پاره پاره شد دلم
فتاده ام به دام تودرد است بردلم
امروزتمام درها به رویم بسته شد
آن شور آتشین درونم شکسته شد
نفرین براین حزین خاموش خانه ام
که عکس توبه دیوار آن نشانده ام
نفرین به من که بدیدم جفای عشق
نفرین به توکه بسوزی به پای عشق
تنها یادگارتوبا من غم است و درد
من مانده ام، توراکه برایم نشانه کرد؟
نفرین براین دست زمانه مرا چه کرد
آواره وحزین به غم خانه روانه کرد
s@rv
سلام
ممنون از شما.
لطف دارید به نده.
بله لینک وبلگ رو قبلا؛ دیده بودم.
باز هم ممنون.
موفق و پیرز باشید.
سلام داش کریم گل
از مطالب زیبایت لذت می برم ضمنا ادرس وبلاگ درست شد تشکر و امتنان دارم