میشود یکبار دیگر باتو بودن ؟
درمیان غصه ها شادی نمودن؟
میشود ازاین پریشانی گذشت ؟
درکنار شادمانی ها نشست؟
میشود اما نمیدانم چرا
روزگار ماست بی مهرو وفا
جای تو غمها نشسته پیش ما
تا نباشد روشنی برکام ما
میتوان خندید بر دنیای خود ؟
یا براین تاریکی شبهای خود؟
میشود دریک بهار بیقرار ؟
خاروخس آزاد گردد دربهار؟
میشود اما ندیدم من بهار
تا بروید این گل خشکیده خار
میتوان با خنده غمها راربود ؟
یا درون قصه پنهانش نمود؟
می شودچون طفل بازیگوش بود ؟
درخیال کودکی مدهوش بود؟
میتوان اما جوانی چون رسد
خاطرات کودکی پایان رسد
می شود این اشک سینه سوزمن ؟
مرحمی باشد برای عشق من؟
میشود اما تو باشی پیش من
گر نباشی کس نباشد یار من
s@rv
گیسوی توراباد به هرسو بکشاند -برسینه مهتاب نگاهت بنشاند
گل رقصدو بلبل به تمنای وصالت - برشاخه امید وفای تو بماند
s@rv
سلام
وبلاگ خوبی بود من برای اولین بار بود که اینجا سر زدم ولی خیلی خوشم اومد مخصوصا از شعری که برای همسرتون سروده بودین
دلشادی خرمی با طول عمر زیاد رو از خدا برای شما وهمسرتون خواستارم
علی رضا تنها ترین تنها
با سلام خدمت استاد عزیزم جناب لقمانی
ازین که به بنده لطف دارید ممنونم باز خواندم ولذت بردم
در بهمن ماه انشالله برای مراسم شعر خوانی اعضای سایت شما رو ببینم