خاطرات کودکی رویا شُده . جای پندُ غصه دردلها شُده
بچه بودم یاد آن دوران به خیر. کارمن اصلا نبوددر کار خیر
بچه بودم درکنار بچه ها . کارمان آزاربوددر کوچه ها
سینما رفتن بجای مدرسه .نمره صفرِ حسابُ هندسه
روز شب درکوی دربرزن شدیم .یا مزاحم راهِ این مردم شدیم
خادم آن مسجدِ نزدیک ما . آهُ نفرین میدمید برروح ما
عاصی از دستم شدند همسایه ها . میشکستیم ما تمام شیشه ها
فحش ها خوردیم ازاین همسایه ها . چون بدیدند شیطنت درکار ما
گاه باچوبُ کتک دنبال ما . گاه نفرین ها کنند برجان ما
چون زمان بگذشت من برنا شدم . ازبرای زندگی دانا شدم
مادرم ازحال من عاصی شده . دربدر درکوچه ُ صحرا شده
سن رسید جائی که سربازی کنم . ازبرای میهنم کاری کنم
تا لباس سبز براین تن رسید . خدمت سربازی ام پایان رسید
ترس ووحشت خیمه زد برجسمُ جان.من فراری گشتم ازآن پادگان
آمدم بار دگر با مادرم . درکنار این همیشه یاورم
مادم گفتا برو همسر بگیر . تا نباشد چهرات افسرده پیر
بالباس قرضیِ همسایه ها . پُز بدادم درمیان بچه ها
من شدم دامادشادو سرفراز . تا کنم با همسرم رازونیاز
اونمیدانست کارو پیشه ام . داغ جان سوزی رسید برسینه ام
تا که فهمید ازبرش بیرون شدم . باز هم درزندگی تنها شدم
من خریدم یک کتاب شاعری. تا نویسم شعرهای بهتری
شعراون شاعر درون شعر خود . تا بسازم شعری دراشعارخود
شعرها گفتم برای دیگران . تا بخوانند ازبرای این وُ آن
مرحبا گویان بخوانند شعر من .نام استادی نهند برنام من
مادرم با چوب تر میزد سرم . ترکه ها میزد به جانُ پیکرم
بچه جان کی شعرپایان میرسد . تا شوی کاری که نانی هم رسد
شاعری هم باز پایانش رسید . غصه ازسر تا بدامانش رسید
گاه سرگردان درون کوچه ها . یاد دورا ن قدیم با بچه ها
بچه ها هریک سرکاری شدند . صاحب اموالُ پیکانی شدند
کس جواب این سلامم را نداد . پول خُردی بهرنانی هم نداد
حال برای دیگران بیل میزنم. یا نشینم پُک به سیگارمیزنم
کس نداند کارو این احوال من . گر بدانند وای براحوال من
s@r
سلام سرو عزیز
خیلی زیبا بود .چرا حضورتان درپرشین کم رنگ کردین واین اشعار زیبا را دیگه اونجا پست نمی زنید . منتظرتان هستیم