سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

خسته ازچشمم شدم

درخودم امروز من گم گشته ام  ،  من دگر ازهردو چشمم خسته ام

او نمی خواهد که پیدایم کند   ،  من بگو دل بروفایش بسته ام 

شب که شد خاموش میبندددرش  ،  تا ندانم من چه آمد برسرش

روزو شب دنبال رسوائی رود  ،  من نمیدانم چه باید آخرش 

جای او درگونه های من بُوَد  ،  غصه هایش درکنارمن خُورَد

تا شکستی میرسد ازراه عشق  ،  بی مروت گونه هایم ترکند 

من ازاین احوال او افسرده ام ،  غم شده کارم سراسر غصه ام

ناامیدم من که باشم پیش او  ، من چرا دل برجمالش بسته ام 

پس چه حسنی دارداین چشمان من  ،  غیر باریدن دراین سیمای من

کاش خالی مینمود این خانه را   ،  من نمیخواهم که باشد پیش من 

من که خود گم گشته ام درحال خود  ،  باز حیران گشته ام ازکار خود

اوشده سرباراین رخسار من    ،   بی خبر هستم ازاین دنیای خود 

اونمی خواهد وفا داری کند   ، تا کمی در غصه ها شادم کند

دلفریبی کارهرروزش شده   ، او نشسته تا که رسوایم کند 

گرکه گم گشتم تو رسوا میشوی  ، دردل این غصه ها گُم میشوی

کس نمیسوزد دلش برحال تو  ،  بازهم درغم تو گریان میشوی 

پس بیا یک دم کمی اندیشه کن ، جا هلی  برکن تو راهی پیشه کن

بس کن از عیاشی این روزگار ، کم دراین دنیا توخواری پیشه کن

s@rv

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:10 ب.ظ http://istgah-akharin.blogfa.com



سلام

عالی بود . امیدوارم همیشه موفق باشید. تونستی به ما هم سر یزن. اگه مایل بودی لینکم کن



حسین ح

ابوالقاسم حیدری سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ب.ظ http://javedanehha.blogfa.com

سلام سلام

استاد عزیز جایی خواندم استاد حسین تهرانی به شاگردانش میگفت نودونه درصد انسانیت ومعرفت یک درصد هنر اما بعضی از این دوستان حرمت ها را نادیده میگیرند ومن متاسفم با این حال ما شما را استاد وپیشکسوت خود میدانم ودست مهربان شما را میبوسم

مدینه ولیزاده جوشقان چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ

سلام استاد ارجمندمنو تو حس و حال عجیبی بردید از اول شعر تا اخرش اشک ریختم همیشه سالم و بی غم باشید مدینه ولی زاده جوشقان

پوریا جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:47 ق.ظ http://www.puriya.gladiator@yahoo.com

استاد بزرگوارم و دوست عزیزم جناب آقای لقمانی سلام : استاد هر چه فرمودید حقیقت محض است و گستاخی منو بذارید به حساب شاگردی و نادانی و البته مریضی روحی و جسمی بسیار شدید ؛ جناب آقای لقمانی من بی جا می کنم شما و خاطره هامو و دوستامو از یاد ببرم ؛ ولی به اون خدا که هم شما هم من می پرستیم به ارواح خاک پدرم با من کاری کردند که هیچ ستمکار نکرد ؛ محمد رضا و دار و دسته اون و عاکف بخاطر بعضی مسأئل پشت پرده که تلفنی یا به ایمیل شخصی خودتان مفصل می نویسم متوجه می شوید که چه پاپوشی برای من دوختند ؛ من یک شعر تقدیمی برای تفرشی نوشته بودم که کل شعر رو علامت زده بودم که آقای حیدری منظور من اینه که زبان در دهان پادشاه سر است ؛ پس لطف کن سر به سر من نذار ؛ پایین شعر از امین سوری تشکر کرده بودم که در مقابل اون همه توهین های اونا از من دفاع کرده بود ؛ و به خود حیدری نوشتم که بقول حمید مصدق ؛ گیرم که آب رفته به جوی آید با آبروی رفته چه باید کرد ؟ ؛ فردای همون روز ننگ سرقت ادبی رو بهم زدن ؛ به کریم آبادی که یک جوجه شاعر هم نیست و یه دانشجوی ادبیات از کدوم دهات هست من بخاطر آبروم و بخاطر شما دوستانم 2 بار نامه نوشتم و از کسی که واقعا هوا رو آلوده می کنه و در حد من نیست خواهش و تمنا کردم ؛ در جواب اصالت خودش رو خوب نشون داد که برای تمامی حرفام سند محکمه پسند و شاهدی بنام خانوم فرزانه شیدا رو دارم که می تونید ازش حتی اون مسائل پشت پرده که بعضی از اونها مربوط به شعرهای سیاسی من می شه سوال بفرمایید تا شفاف سازی بشه و حقیقت محض مشخص بشه ؛ روز بعد کریم آبادی جواب دو نامه و تقاضای من رو داد که این بود برو زشتی کار خودت رو در وبلاگ ببین ؛ اومدم و دیدم از فحش تا تهمت بهم نوشتن ؛ چه ننگ هایی بهم زدن ؛ محمد رضا حیدری گفته بود بیا بخاطر سرقت ادبی که کردی عذر خواهی کن و برگرد به سایت ؛ بهم اولتی ماتون داده بود و من آدمی هستم که بگن پدرت زنده می شه در عوضش غرورتو بشکن نمی شکنم عادت بد من مغرور بودن منه ؛ ولی باز بخاطر آبروم و اون جمع صمیمی با شما که واقعا به هم انس گرفته بودیم و یک خانواده بودیم و البته هستیم من اومدم برای کار نکرده و پاپوشی که بهم دوخته بودن در مقابل اون همه توهین که واقعا داشتم سکته می کردم ؛ می گفتم خدایا نامردی از این بزرگ تر که من بنویسم به قول حمید مصدق و پایین و بالای شعر رو تقدیم کنم و شعر رو علامت بزنم و با زبان خودم به محمد رضا بگم که بقول حمید مصدق من این حرف رو به تو می گم ؛ بره با کریم آبادی که رفیق صمیمی هست دست به یکی کنه و برای من که ادعای رفیقی داشت که از نارفیق بدتر بود نقد بنویسه که هیچ ؛ همه جمع رو به دروغ و حرفهای خودش به روی من تحریک کنه که هیچ ؛ توهین و تهمت و ننگ بزنه که باز هم هیچ ؛ بیان ارتباط منو مسدود کنن و حتی نذارن من برای کار نکرده و کودتای علنی اینا عذر خواهی کنم ؛ واقعا هنوز هم مریضم و خانوم شیدا در جریان کامل هستن و اگه به وبلاگم نگاه کنید هیچ شعر و متنی ننوشتم ؛ با این کار و دیدن نظر همه شاعران و بلا نسبت اهل قلم از نوشتن افتادم که تنها مادرم و خانوم شیدا واقعا بهم روحیه می دن و کمکم می کنن برگردم برای نوشتن اما نمی تونم اون پوریا باشم ؛ جناب آقای لقمانی من شما رو به اندازه خانواده خودم دوست دارم و اونایی که تو اون سایت رفیق شفیق من بودن عاشقانه می پرستمشان ؛ حتی شاعری هست اونجا بنام حاجی آقا از کانادا که نوشته بود چرا ایرانی بازی می کنید انصاف نیست این همه تهمت و نیرنگ ؛ حداقل به قاتل هم فرصت حرف زدن و دفاع کردن می دن ؛ به من حتی فرصت ندادن بگم جریان اینه و عذر می خوام ؛ حالا شما محض رضای خدا ؛ چون می گن قلم معجزه اهل دلان است و اهل دل هستید به محراب دلتون رجوع کنید و خودتون رو بذارید جای من که نام کاربری و پسوردتون رو حذف کردن و ارتباطتتون رو مسدود کردن و تشریف ببرید نظرها و پیام هایی که به نقد محمد رضا حیدری تفرشی رو که بر علیه من نوشتن بخونید و همه اونایی که اصلا باور نداشتم بهم این کار رو کنن و بجای حق نا حق رو بگیرن و به من تهمت و توهین کنن ؛ تو رو به هر کسی که می پرستید به خاطر من با جان و دل کل اون نظرها و پیام ها رو بخونید و بخاطر کسی که در کسوت شاگردی شما همیشه به خودش می باله ؛ فقط یک ساعت وقت بذارید و اون حرفها رو که دنیای منو داغون کرد با چشم و دل من و احساس من بخونید و ببینید ؛ استاد زیاد مصدع اوقاتتون شدم و باز هم شرمنده شما و همه دوستانم در اون سایت هستم و از دور دستتون رو می بوسم ؛ و خدا رو قسم می دم به حق پهلوی شکسته فاطمه زهرا ؛ اونایی که با آبرو و دل و زندگی من بازی کردن بازیچه روزگار بشن ؛ من یه یتیم هستم و در حدیثی خوندم عرش خدا و تمام ملائک گریه می کنن وقتی که طلاق داده می شه - وقتی که دو محبت واقعی از هم جدا می شه و وقتی که یک یتیم گریه می کنه ؛ من این دادرسی رو و این دادگاه بدون متهم رو که تشکیل دادن و منو راه ندادن می سپارم به شافع محشر علی که عادل ترین قاضی هست و وعده من با همه اونا سر پل صراط ؛ استاد و دوست همیشه مهربان و مانا و عزیزم همیشه دوستتان دارم و بهتون از صمیم قلب افتخار می کنم و تو رو خدا این گستاخی و خطای من رو به عطای خودتون ببخشید و بی ادبی منو که باید خدمتتون می رسیدم نادیده بگیرید و این حقیر رو به بزرگی خودتون عف بفرمایید . آرزومند آرزوهایتان - فدای شما پوریا فرهمند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد