تا کی درانتظار تو بایددگر نشست
ازدوری تو غم دردلم نشست
چون شمع مرده که خاموش میشوم
حاشامکن که دلم با تو عهد بست
خاری شدی که به پایم نشسته ای
آخر چرا شاخ وبرگم شکسته ای
خوش آن زمان که بودی تو یارمن
درشادی وحزین توبودی کنار من
خون گشته این دلم ازدوریت مرو
اشکی دگر مگیر ازدیده گان من
رفتی وبا دگری عهد بسته ای
دربزم وصال با رقیبم نشسته ای
دردو غمی زهجر تو برده ام
با ظلم خود دلم را شکسته ای
ازعشق تو که آواره شد دلم
درکنج یک قفس زندان شده دلم
دورازتو نیست شادی درون من
برگرد که بی تو خون گشته این دلم
s@rv
!!!!!!!!!!!!!!!
سلام استاد.
می خواستم بپرسم که شما هم برای ورود به سایت مشکل دارین؟
من که نمی تونم وارد بشم!
خدانگهدار شما باشد
سلام مجدد!
من فکر کنم هک شدیم.چون بقیه دوستانم نیز در ورود به سایت با مشکل مواجه شدند.
با احترام((کامران قائم مقامی))
.......................... شب خوش!
سلام استاد خوبم. من پست الکترونیک شما را در لیست مخاطبین یاهو اضافه کردم.
با مهر((قائم مقامی))
سلام ماهان
دلم تنگ شده بود گفتم بیام یه عرض ادبی کنم،همین
بامهر
سلام جناب لقمانی
عرض ادب و ارادات
اختیار دارید.در محضر جناب عالی که متاعی برای عرضه ندارم.مرا ببخشید که جسارت کردم.راستی شیراز زندگی میکنید؟من خوزستان کار می کنم ولی با مادرم در شیراز ساکنم.چه کنیم پیر پسر هستیم دیگر!نوح عمر باشید
درود جناب لقمانی عزیز
ممنون که به وباگم سر زدید
باز هم من رو مورد لطفتون قرار بدید
سپاس
ای خدا.. با این اشعار و این آهنگ و من دلم ایران و خودم اینجا.. جسدی که روحش پرواز کرده تو این وبلاگ که منو میبره به زمان های گذشته.. گذشته ای که دیگه بر نمیگرده و تا ابد باید پوسید..