گرنگاهی بردل زاروپریشانم کنی
باردیگربانگاهت زوددرمانم کنی
نیست غیرازتوطبیبی تابدانددردمن
باوصالت میتوانی بازخندانم کنی
باچه امیدی نشینم بی تودرکنج قفس
ظلم باشد من اسیردست رندانم کنی
گرنباید مرحمی باشی برای درد من
پس رهایم کن چراآتش تن وجانم کنی
گرنمی خواهی دواباشی برپژمان من
پس چرادرخلوت شبهای خودخامم کنی
من اسیرعشقم ودر دام تو افتاده ام
نیست امید وصالت تا که زندانم کنی
آنقدَرحسرت کشیدم درقفس شایدشبی
تاتوبایک بوسه ای امید درکامم کنی
گرگران است نرخ بوسیدن ازلبهای تو
من فقیرم نیست درمان به که آزادم کنی
s@rv
سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار عالی داری . لطفا دعوت منو در عضویت در گروه ما بپذیر . از شما دعوت می کنم.به وبلاگ من سر بزنی و دلیل این دعوت را اونجا بخونی با تشکر سحر
سلاممممممممم
خوبی؟
وای این اشعار ناقصن
شما شاهکاری
واقعا خوش به سعادتت
من باری گفتن احساسم حداقل باید 1 روز وقت بذارم
بازم لذت بردم
ممنونم
همیشه از حضورت شاد میشم
سلام
به به چه سعادتی شد اول صبح برای من!خیلی اتفاقی وبلاگتونو دیدم
به به عجب شعر قشنگی/مرسی
سلام استاد درشبکه یک مفهومی هست بنام( فالت تلرانس) یعنی تقسیم کار بین چند سرور سایت شعر نو با توجه به ججم بالای متقاضی باید رعایت می کرده که نکرده و مشکل حالا از او نجاست شعرتون حرف نداشت با تشکر
با سلام
زیبا بود استاد عزیز بازم چشمانم به اشعار شما روشن گردید
پاینده باشید