خیال رفتن ازغمها به سر دارم
که میداند چه افکاری پکردارم
نمیخواهم که غم تنها شوداینجا
غمِ غمها همیشه من به سردارم
اگر تنها شودغمها چه باید کرد؟
میان رفتن وماندن کناراوگرفتارم
همیشه غم انیس لحظه های من
اگرتنهاشوددیگربمیردازبرای من
نمی خندم که شاید درامان باشد
که اوافسرده شددیگر به پای من
نشینم پای او تا جان به تن دارم
نمی خواهم ببیند غم جفای من
من وغم هردو یاریک دگر هستیم
ازاین دنیای فانی بی خبر هستیم
شب وروزهردوباهم قصه هاگوئیم
زشادی ها همیشه دورترهستیم
نشد روزی زحالم بی خبرگردد
من وغم عاشقی بی دردسرهستیم
s@rv
من وغم هر دو یار یکدیگریم
شاد باشید همواره