سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

دیروز .امروز . فردا

 

ثبت شده در تاریخ یکشنبه 27 تیر 1389 به شماره سریال 74776 در سایت شعرنو  

*****

روزی که رفت بی نام وبی نشانه رفت

گفتم که خاطرات تلخ هم بازمانه رفت

خوشحال چون که رفت آرامشی رسد

اما چه سودکه بی غصه ی شبانه رفت

هردم درانتظارکه فردای خوش تر است

بربام شام توشا دی واقبالِ بهتراست

دیوانه ای که به امید روزدگر شدی؟

شادی نبین درآن که غمهای بدتراست

فردا چومیرسدغم ودردی دگررسد

یک لحظه اشتیاق با خون جگررسد

جزبغض وغصه چه باشد وبال تو

هردم نشسته که روزت به سررسد

تا کی درانتظار فرداوروز دگر شوی

تا کی باغم وغصه هادگرهمسفر شوی

تاکی اسیرشراره ی ایماژ خودشوی

بهترروی که دانم ازاین هم بترشوی

S@RV

نظرات 3 + ارسال نظر
وحید پورزارع دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ http://zhitons.blogfa.com

خبر دارم که بیداری و
به میدان مغناطیسی آغوشم عاشقی
اما این قانون
تنها دانشمندان را به خشم می ­آورد .

سلام
با شعر جدیدی با عنوان میدان مناطیسی به روزم

ملیحه دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ب.ظ http://delnaghme.blogfa.com

سلام
عیدتون مبارک
نرگسها نثار سرزمین خیالتون
مثل همیشه فیض بردم استاد عزیز

حبیب الله ادیبی سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://shaeerfars.blogfa.com

سوختم از درد هجرانت و لیکن با شکیب

این دلم گوید مخور غم آخرش آید حبیب



آید آنکه دین حق را می دهد روحی دیگر

دردمندان شاد باشید چونکه می آید طبیب



تا سرآید شام هجرت - ای اماما مهدیا

العجل گویان کنم هر شب دعایت با مجیب



هر گرفتاری که آید با تو درد دل کنند

هم خلائق ،‌هم بهائم ، هم بشر هم عندلیب



نام نیکت لرزه بر قوم جهودان افکند

چون ظهورت باشد از بهر ددان امری مهیب



هر که را در دل نباشد شوق وصل آن همام

بارالها کن مقدر بهر او زل و لهیب



فی البداهه این مطالب آمده اندر قلم

می سرایم این غزل را با دو صد حسی عجیب



انتظارت میکشم ای مهدی خوبان بیا

این محب زار را کن ، با خودت ای شه قریب



*****************

هوشدار ای منتظر دیگر شده وقت ظهور

وقت تشریف ملائک در رکاب کوه نور



موسی عمران که روح قدسی اش تاراج دل

گو تلمذ کن ز ساحت تا شوی همپای هور



گو به عیسی کو بیاید تا - به صف تشنگان

می بیاشامد زساقی با دو صد طیران و شور



آن می ساقی که باشد مرهم و معجون دل

دیده را نه بلکه دل بینا کند از فرد کور



لرزه افتد بر دل ظالم چو آید نام او

چون ستاند داد مظلوم از ید حکام جور



ای محب دل را بکن منزلگه آن رهنما

آنکه باشد قائم و آل محمد جمله پور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد