ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 26 خرداد 1389 به شماره سریال 72017 در سایت شعرنو
*****
به خدا نمیتوانم که دراین دیار باشم
که دراین دیاربودن شب وروززارباشم
به چه کارآید این دل که نداردآشنائی؟
که گذشت آب ازسربه چه انتظار باشم
نشودکه من بمانم که نبودرنگ شادی
زچه رودگربمانم وهمیشه خوار باشم؟
گل خشک شورزارم دراین سرانشستم
که همیشه درگلستان چوبسان خارباشم
شب وروزمن خموشی نه امیدروزبهتر
به کدام روزنازم که چوشام تار باشم؟
درمیخانه چوبستند که نشدد وای دردم
که برای خوردن می همه شب خمارباشم
من خسته تن نشستم به امید بادوطوفان؟
که به شوق بادوباران دل بیقرارباشم
همه پائیزوزمستان که نبودفصل شادی
چه نیازکه انتظاری به شب بهارباشم؟
دل دیوانه ترازمن که نبود بین دلها
توبگوبرای این دل به چه سازگارباشم؟
s@rv
سلام گلم خوبی میخوای آمار شمارشگر وبلاگتو منفجر کنی زود بیاتو اسان رنک ثبت نام کن و وبلاگت هم ثبت کن حتما صفحه راهنما رابه دقت مطالعه کن ممنون