ثبت شده در تاریخ یکشنبه 4 مهر 1389 به شماره سریال 81320 در سایت شعرنو
*******
مژه بر هم نمیزنم تاهرلحظه بینمت
که چه خاموش وبی فروغ
چوفانوس که درش سوخته شمع
ازکنارم گذر کنی
ومن اززور ناتوانی ام
ازدرون فریاد میزنم
ایستاده ام هنوز
هرچندکه خسته وناتوانم و نای حرکتی نیست
ودستانی لرزان که توان حرکتش نیست
ثانیه های غم درآغوش ساعت همچنان درحرکت
بامنی که برمیگردم اما تنها باخودم
وتوئی که میروی
بی خیال من
بی نگاه به پشت سر
چه وقیحانه آرزوی کال
که درذهنم ضجه میزند
وحسرت بخت نگونسار خود
وبغضی چوتاول درسینه ام
که تسخیر آن شدم
ودرژرفای تلاطمی غرق
که ملبعه نگون بختی خودشدم
s@rv