ثبت شده در تاریخ چهار شنبه 19 آبان 1389 به شماره سریال 109069 در سایت شعرنو
سایت آوای دل - سایت شعر ناب
*******
باورش نیست که بازندگی همساز شود
چرخ گردون به درش کوبدوهم رازشود
اونشسته به عزای غم وبد نامی خویش
وای براوکه ندانسته چه غم سازشود
توچه دانی غم عالم که نشسته جگرش
دست نامردی و ایام شکسته کمرش
کاراوحسرت این عمرسیه رفته به باد
کیست داند که چه آوردزمانه به سرش
کام دل را بگرفتند ورهایش کردند
حلقه ی ننگ وفسادی به پایش کردند
تا به امروزکه آواره وگریان گشته
شهد تلخی وتباهیست به کامش کردند
اونمیخواست که بازیچه وحیران گردد
کنج یک کومه ی طوفان زده پنهان گردد
بهریک لقمه نان بود که خودرا بفروخت
او چه دانست که امروز پشیمان گردد
من وتوسیر ازاین توشه ودارائی خود
بی خبر ازغم او،نشئه به شیدائی خود
او گرفتار سرابی شده آلوده به ننگ
چون ندانست ببیند شب رسوائی خود
s@rv
سلام دوست عزیز
از اینکه وبلاگتو دیدم خوشحالم
امیدوارم زمینه ای باشه برای ادامه و شروع دوستیمون
به من هم سر بزن
مشتاق تبادل لینک
سلام استاد لقمانی عزیز
چند دقیقه ی پیش فارغ از تماشای تله فیلمی بودم با همین موضوعی که در شعرتان پرداخته بودید با نام جورچین..
آمدم و شعرتان را خواندم..
به قول خودمان
ای روزگار..
فعلا یاعلی.
راستی استاد چرا فعالیتتون همزمان توی دوتا بلاگ شخصیه؟
تو را نفرین نخواهم کرد!
خاطرات اشک می خواهم برایت
تو فکر من نباش ای دوست..
به فکر خویش باش و آرزوهایت!
دعوتید به خوانش شعر جدید من[گل]