ثبت شده در تاریخ یکشنبه 30 آبان 1389 به شماره سریال 110035 در سایت شعرنو
وسایت شعرناب
*****
قندیل شب گرداگردم احاطه
طنین صدایم ناآشنا
بغض درواژه ها
همچنان اسیرطوفان فریب خود
ودرتلاطم رویا هاغرق
بایدگریست برخنده های تلخ خود
باذهنی ژنده
هرچندبرای گریستن هم دگر پناهی نیست
به تاریکی ابر مینگرم که بارانی نیست
برزمین خشک وتشنه آب
با چشمه های آب زلال
اما همه سراب
وترانه ای که برلب زمزمه میکنم
آوای دردهای کهنه
قافیه مرده
باخاطراتی که ازناودان قلبم سرازیر شده
واندوهی که با زنجیر زنگ زده به گردنم آویز
باید رفت ازاین دیار
شاید ازغم وغصه ها بی خبرشد
بایدرفت به دیاردگر که شاید درانتطار توست
آنجا که نوایت آشناست
راهی درازهرچند مقصد نا آشنا ست
اما چگونه رها شوم اززنجیر
باقفل آهنین وگمگشته کلید
ودلی مچاله شده درتشویش ازفراق
s@rv
>/>/span>
چقدر قشنگ بود
میسی
اشکم در اومد
سلام استاد مثل همیشه عالی بود و اینکه موافقم باید رفت...
سلام مجدد
اگر بخواین استاد بلاگ بلاگفاتون رو حذف کنید که من باهاش کار کردم
قسمت مدیریت بلاگ که وارد بشید بخش امکانات دیگر قسمتی حذف برای حذف بلاگ
بلاگ های دیگر که مربوط به پرشین یا میهن بلاگ رو حقیقتا نمیدونم کدوم قسمته ولی حتما توی بخش مدیریتش هست
چرا غرور می کنى ( زلال عروضی پیوسته قافیه دار )
به روزم و چشم براه چشمهایتان
سلام بر استاد عشق
متشکرم از همه ی محبتهای شما استاد گلم.
ضمنا از درافشانی شما نیز بسیار سپاسگزارم
یا علـــی
این سروده خیلی به دلم نشست . حرفهایش امروزی و واژه هایش دوست داشتنی است.