روزمجهول من وُ خنده ی شب
زیرفریاد نفسهای اتاق
روح اشباع شده زین همه بیدادمهیب
بغضِ بارانی چشم سرگردان
مانده ام درخم یک هاله ی ویران گشته
بازهم سِقط شده خط کشی فکروخیال
زایشی میخواهم !
تا دگرباررها گردم ازاین مهلکه ی تاریکی
بشکنم قامت کابوس ملال آورشب
که ذهنم چپاول کرده
فرصتی میجویم
تا بنددلم بخیه کنم
چون پاره وپوسیده شده حجم دلم !
**==7==**
ازعاشقی چیزی نمانده جزغمی ودردپنهانی
درسینه ی غمگین خوددیگرچه داری قلب ویرانی
اکنون سرایت خالی ازهرگرمی وُاندیشه میباشد
آخر نمیدانی کجاهستی اسیری یا که زندانی ؟
درکوی وهربرزن که میگردی شوی بازیچه ورسوا
چون ابرپائیزی گهی تاریک وگاهی غرق بارانی
ازروزاول غم خوری وُگوشه ای کزکرده بنشینی
وقتی بخودآیی که دیگر رفته ای باعمرپایانی
آتش زندبردامنت سوزدتورااین عشق بی فرجام
باید بگردی تا بیابی گوشه ای یک قبرارزانی
غیرازپریشانی چه داردروزوشبهاغم به سرکردی
ازفکر بی بنیادخودهرلحظه ات پژمان وحیرانی
فکری بحال نان شب کن عاشقی سیرت نمیسازد
ازغصه ی این سفره ی خالی همیشه زاروگریانی
ای وامصیبت چونکه گم گشتم دراین دریای بی ساحل
این عشق بی حاصل چه میباشدکه ماراکرده مهمانی
s@rv
سلام دوست شاعرم
من هم به تازگی وبلگم را راه اندازی کرده ام وقصد دارم بادوستان قدیمی خود در سایت شعر نو بیشتر درارتباط باشم هر چند امیدواریم دراین عرصه موفق باشیم
لطفا به وبلگم سری بزنید وازنقد خود موجب نشاط وانگیزه دوباره من شوید ازشما خواهشمندم که شماهم تبادل لینک را انجام دهید
با آرزوی موفقیت برای شما
دوستدارشما:میم تنها
درود بر جناب لقمانی عزیز
بسیار خوشحال شدم از حظور در محفل گرمتان و خوانش اشعار زیبایتان
پیروز باشید
سلام و عرض ادب بر استاد گران مایه و عالیقدر
خیلی زیبا قلم زده اید استاد لقمانی محترم
همواره قلمتان نویسا و جان گران بسلامت
دوست بزرگوارم سلام
هرچندنام مبارکتان ننوشتید
اما این نظر لطف جنابعالیست که وقت گذاشتید
با سپاس فراوان
شرمنده جناب لاور .متوجه شده حضرتعالی هستید.ببخشید
درود استاد عزیز
درود استاد لقمانی
امیدوارم حالت خوب باشد
شعر زیبایت را خواندم
بدرود
سلام و درود بیکران استاد
بسیار عالی
دست مریزاد
زایشی میخواهم ...
تا دگر باره رها گردم از این مهلکهی تاربکی ...
درود بر شما استاد
سلام استاد
ممنونم عرض تسلیت دارم
سلام بزرگوار
لذت بردم و آموختم
فلسفه ی بی منطق به روز شد
منتظرتان هستم[گل]
درود برشما
یلدا ،جشن اندکی نوربیشتراست که با روز دیگر شروع می شود، ادیب بزرگواریلدایتان پیشاپیش مببارک باد
شب یلدا،به پایان می رسد عمرش ولی دیر
چو پایان می رسد یلدا ،به دنبالش سحر دارد
سلام
زیباست
جان بخشی
قلم شما
به دنیای کلمات ...
لبخند بزن
چشمانت را سرمه بکش
خدا را صدا کن
تا فرصت دیگر
لبخند بزن
درود وعرض ارادت
سبزِ گل دیدارت خشکیده ومن بی تاب
آب عطشم سر رفت از تُّـنـگ شکیبایی
سلام
زیبا بود
من برای شعرا احترام زیادی قائلم
موفق باشید
و جز برای او نسرایید
سلام دوست عزیز
ممنون ازحضورتان
متاسفانه .بلاگتان باز نشد شاید آدرس اشتباه باشد
شادباشید
سلام بر استاد گرامی
سرو را مپندار که چون هرمی شکل است سنگدل است
قلبش جایگاه پرنده های مسافراست
از عشق چیزی نمانده
تنها نفس های آخر
در سینه ی انباشته از اندوه نبودن
تنها چون مرغی اسیرقفس
جسم وروح را بر در ودیوار میکوبد
آخرنمی داند
این اسارت موهوم روزی به پایان
ودنیا آلوده به هوس وخواهش نفس
رو به نیستی
وچون خزان می گذرد
وتنها وقتی به خود می آیی
که صدای نفس های بهار می شنوی
اما بهار تو باز خزانی در پی دارد
من پاییز را دوست ندارم چون نوید بهار وخامئوشی تورا ارمغان دارد
وبهار را عزیز می دارم چون در پس آن پاییز ورویش تو
در اولین پگاه