ثبت شده درتاریخ جمعه4مهر1393به شماره سریال 332986درسایت شعر نو
وسایتهای : شعر 2 – فیس بوک
کاش شکوفانشده بودنطفه !
آن شب تار
که زبانه کشیدسرمای جانسوزعشق
بنیادبی سرانجام هوس!
وتجدیداحساسی ناپایدار
درهیاهوی ناملایمات
کاش تکرارنمیشدزایشی دوباره !
تا آغازشوم دربامدادی کور
وخزانی که ازابتدا
به یغمابرده بودنام ونشان بهارانم!
اکنون هرروزم تشدیدغبارخستگی دیروز
فریادم خفه ، دراعماق سکوت
سردرگم...!
میان کوچه پس کوچه های تاریک آزادی
باخرواری افکارپلاسیده
وترازوی زمان
گذر عمر
انبارمیکندبردوشم
دیگرهچلهف شده هفت بی مهرم!!
s@rv
http://shereno.com/5531/42451/332986.html
ببخشید ایمیل داری؟
سلام بروزم ومنتظرحضورت شاعر[گل]
درود استاد بسیار زیباست
سلام استاد ممنون بله همینطوره شما راادکردم
مرسی ازحضورت.
با سلام خدمت استاد گرامی.تولدتان را تبریک عرض میکنم.امیدوارم سالها در سلامت وشادی راهنمای ما باشیدوما همواره ازبیان شیوا و شعرهای دل انگیزتان بهره مند شویم.از این سروده تان کسب فیض نمودیم.
سبز باشیدو مانا.
با سلام خدمت استاد گرامی.سال روز تولدتان را تبریک عرض میکنم انشااله در پناه حق سلامت باشید.از این سروده زیبایتان بهره بردیم.سبز باشید ومانا...
زندگی را با لبخندهایت نگاه کن نه با اشکها و غصه هایت
سالهای عمر را با دوستانت بشمار نه با تعداد شمع های کیک تولدت!!!
تولد تکرار امیدواری خداست...
خدایی که هرلحظه مراقب دلهاست
باسلام خدمت استاد گرامی وباعرض تبریک عید غدیر خم وهمچنین سالروز تولدتان.انشاالله تحت توجهات مولا همیشه سلامت وشاد باشید. از این سروده زیبایتان بهره بردیم.سبز باشبدومانا.
سلام مهربان حالتون چطوره
بسیار زیبا و پر محتوا
فیض بردم
حق یارتان
سلام وعرض ادب خانم طهماسبی گرامی
سپاس ازحضورمحبت آمیزتان .منت گذاشتید با حضور گرمتان
شکوفاباشید
درود برجناب لقمانی عزیز
کاری نداریم
من وخورشید
جزاینکه هر صبح برای سلام گفتن به شما از خواب برخیزیم
توفیقی بود برایم
سلام و درود گرامی و بزرگوارم ....
اشعارت همیشه مخصوصا سپیدهایت یکی از اندیشه های خاصی را که دنبال می کند و آن این است به چالش کشیدن خویشتن "درون" است و دیگری نگاه انتقاد آمیز به مسایل اجتماعی. در اصل اشعارت شاید "من " داشته باشد ولی آن "من" منظور خود شاعر نیست! بلکه دیگر انسانهای اطرافت هستند
لذت بردم. وقتم زیاد بود، برایت زیادتر می نوشتم استاد فروتنم..
سپاس
:)
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی
یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی
وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی
من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی
گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟
آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟
حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی