سروناز

اشعارکریم لقمانی

سروناز

اشعارکریم لقمانی

برگل نشسته زورقم

ثبت درتاریخ دوشنبه1مرداد97 بشماره سریال درسایت شعر نو

اینستا گرام

ازدوریت باری گران ،افتاده روی دوش من

بیزارم ازاین سایه ام ،دیگرگرفته هوش من

هرجافراری میشوم، اووصل دامانم شده

داندتولذت میبری ، ازفکروحرص وجوش من

بازادرآغوشم بگیر ، تاخستگی درمان کنم

این دردتنهایی دل ، درسینه ام پنهان کنم

حالم پریشان میشود، ازسایه ی تنهای خود

دارونمیگیرد مرا، تا مرهم چشمان کنم

گفتی که جادو میشوی، هرگزنباشد باورم

خشکیده افکارت چرا، من عاشقم تی ساحرم

دریای دل آشفته است ، برگِل نشسته زورقم

زندان عشقم کرده اند، باجرم اینکه کافرم

**==**==

گاهی ، تو کوچه پس کوچه ای

همه نگاهت میکنند

تو خودت گم میشی وخیال باطل میکنی

باخودت میگی ،

شاید  رنگِ لباسم میبینند

شاید چشمهای زاغم ،

شاید چهره ی بازم، شایداین رُژِ لب هام

شاید کفش سیاهم

یا این موی پریشان

که گم میشه درش دستهای انسان

شاید لبهای غنچه

که باز میشه مثل گلهای باغچه

یا این دکمه بازم

که پیدا شده این سینه نازم

شاید ریش و سبیلم

با این عینک دودی، یا این کت وکراوات

به آخر که رسیدی به چشم خود میبینی

نوشته روی دیوار

دراین کوچه نگردید

همه دیونه هستند !

 چقدرخیال باطل...!!

s@rv

Sherno.com/perofile.php?id=5531

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد